رستم قاسمی، وزیر نفت ایران گفته است که در "صورت تشدید تحریمها، صادرات نفت را متوقف خواهیم کرد".
آقای قاسمی امروز (سه شنبه ۲ آبان) در جمع خبرنگاران در دوبی از طرحی خبر داده که بر اساس درآمدهای بدون صادرات نفت برنامهریزی شده است.
وزیر نفت ایران افزوده: "تاکنون هیچ مشکل مهمی نداشته ایم، اما اگر تحریمها تشدید شود، ما طرح خود را به مورد اجرا میگذاریم."
به گفته تحلیلگران اظهارات آقای قاسمی تازهترین مورد از واکنش ایران به تحریمهای اعمال شده علیه این کشور است.
این تحریمها که صنعت نفت ایران را هدف قرار داده به کاهش صادرات نفت این کشور منجر شده است.
ایران در گذشته گفته بود که در صورت تحریم نفتی این کشور، تنگه هرمز را به روی عبور و مرور کشتیها خواهد بست.
پیشتر آقای قاسمی گزارشات منتشر شده در مورد کاهش تولید نفت ایران را تکذیب کرده بود.
آقای قاسمی در صحبتهای امروز خود تاکید کرد که "ایران با تمام ظرفیت در حال تولید نفت است."
هرچند که آقای قاسمی آماری در مورد میزان صادرات ایران ارائه نکرد اما تولید روزانه نفت ایران را "۴ میلیون بشکه در روز" اعلام کرد.
وزیر نفت ایران در بخش دیگری از سخنانش افزود: "در حالی که ایران در ۳۰ سال گذشته با تحریم روبرو بوده، بخش نفت این کشور تاکنون توانسته با موفقیت عمل کند."
آقای قاسمی با اشاره به این که ایران توانایی پالایش مقادیر بیشتری از نفت تولیدی خود را دارد، ظرفیت پالایش نفت ایران را ۲ میلیون بشکه در روز اعلام کرد که قرار است تا پایان سال ۱۳۹۱ حدود ۲۰۰ هزار بشکه در روز به این میزان افزوده شود.
به گفته آقای قاسمی، افزایش ظرفیت پالایش ایران به نیاز آن کشور برای واردات سوخت پایان داده و به زودی باعث افزایش صادرات خواهد شد.
وزیر نفت ایران افزود: "مصرف روانه بنزین ایران ۹۰ میلیون لیتر است که پیشتر بخش زیادی از آن از طریق واردات تامین میشد، اما در حال حاضر چنین محصولاتی را وارد نمیکنیم. در حال حاضر ما نه تنها سوختی وارد نمیکنیم، بلکه بعضی از محصولات را صادر میکنیم."
به گفته آقای قاسمی برای نفت ایران همیشه مشتری وجود دارد و تا پایان سال جاری (۱۳۹۱) ظرفیت پالایش نفت ایران به حداکثر خواهد رسید و در نتیجه امکان صدور محصولات نفتی بیشتری وجود دارد.
صدور نفت از طریق بخش خصوصی
در همین حال حسن خسرو جردی، رئیس اتحادیه صادرکنندگان فرآوردههای نفتی با اشاره به صادرات بیش از ۲۰ میلیون بشکه نفت ایران توسط بخش خصوصی به بازارهای آسیایی و اروپایی از صدور چندین محموله جدید نفت تا چند روز آینده خبر داده است
به گفته آقای خسروجردی "هم اکنون بخش خصوصی بهطور کامل تحریم مبادلات ارز، بیمه و کشتیهای نفتکش غرب را خنثی کرده است."
رئیس اتحادیه صادرکنندگان فرآوردههای نفتی همچنین افزوده "از چهار ماه پیش تاکنون با موافقت شرکت ملی نفت ایران، بانک مرکزی و سایر دستگاههای دولتی، راهاندازی ۳ کنسرسیوم خصوصی برای صادرات نفت ایران در دستور کار قرار گرفت."
السلام علیک یاعلی بن موسی الرضاعلیه السلام...برچسب : نویسنده : علی جاوید ali7950 بازدید : 319
بسم الله الرحمن الرحیم ... پیشواز آمده ام آمدنت را ... حضرت انتظار ...قبولم میکنی ؟؟؟ جمکران بی تو ... تنها مانده ایم ... آقا ... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ لحظه ها را به شمارش نشسته ام ... به امید لحظه ی دیدار ... دیدار غائب ترین حاضر ... چشمان مانده در راه را بازتر می کنم ... وبا چَشمانی گشاده تر می نگرم ... مسیر آمدنش را ... شاید همین آدینه که گذشت بودنش را حس کردم ... آن لحظه که چشمان ِ منتظرم بارانی شد ... آقای خسته دلان انتظار ... دگربس است جدایی خداکند که بیایی ...
برچسب : نویسنده : علی جاوید ali7950 بازدید : 322
آرامش | |||||||||||||||||||||||||||||||||
اقداماتي درجهت دست يافتن به آرامشگام1: فهرستی از موفقیت هایی را که تا کنون نصیبتان شده را تهیه کنید.گام2: هر چند وقت یک بار به میان طبیعت بروید و در محیطی سبز و سرشار از آرامش قدم بزنید.گام4: هر روز به جمله های زیر و جملاتی از این قبیل فکر کنید.· تا زمانی که خودتان نخواهید ، هیچ کس نمی تواند تحقیرتان کند.(تئودور روزولت)· روزی شخصی بودایی را فحش و ناسزا میداد ، بودا به وی گفت:از تو به خاطر این هدیه عالی تشکر میکنم!اما متاسفم که نمی توانم هدیه ات را بپذیرم ، راستی اگر کسی به من هدیه ای دهد و من هدیه را قبول نکنم به چه کسی تعلق خواهد داشت؟· خواه فکر کنید کاری را میتوانید انجام دهید ، خواه فکر کنید که از انجام کاری ناتوان هستید ، همیشه حق با شماست.(هنری فورد)· عشق از آن جهت در ما به ودیعه گذاشته شده که آن را به دیگران ببخشیم.· قلمرو خد اوند درون ما انسانهاست.· هر کاری را که دوست داری انجام بده پول خود به دنبال آن می آید.· به دنبال رستگاری و سعادت خود باش.· از صمیم قلب خودت را دوست داشته باش.گام5: در تعطیلات آخر هفته ، فقط به تفریح و استراحت بپردازید.گام6: تلاش کنید همیشه مثبت بیندیشید.گام7: به خاطر داشته باشید که هر گاه در کاری سرگردان می مانید ، در حال آموختن نکته ای جدید هستید.گام8: تا آنجا که لازم است خودتان را به مبارزه بطلبید ، نه بیش از اندازه.گام9: در هفته یک شب تلویزیون خود را خاموش نگه دارید تا مغزتان استراحت کند.گام10: هر چند وقت یک بار بیرون از خانه غذا بخورید.گام11: با کسی که از صمیم قلب دوستش دارید تلفنی صحبت کنید.گام12: خود را در آیینه نگاه کنیدو از دیدن زیبایی هایتان لذت ببرید و خدا را به خاطر این نعمت شکرگذار باشید.ما را در سایت السلام علیک یاعلی بن موسی الرضاعلیه السلام دنبال می کنیدبرچسب : نیلوبلاگ, نویسنده : علی جاوید ali7950 بازدید : 315
ما را در سایت السلام علیک یاعلی بن موسی الرضاعلیه السلام دنبال می کنید برچسب : نویسنده : علی جاوید ali7950 بازدید : 1105 ترانه هاي دره صوف
جوانان دره صوف قهرمان است قيام دره صوف جاويدان است جنبش مردم پاك دره صوف به ضد مزدور بيگانگان است ميان تاريخ كشور افغان اين تاريخ دره صوف درخشان است كه صفحات اين تاريخ نوشته همه با خون پاك شهيدان است از اين آزادگي و سر بلندي تمام مردمانش شادمان است حكايت هائي شيرين دره صوف سرور قلب هر پير و جوان است ترانه هائي پيكار دره صوف سرود هائي زبان بلبلان است اگر دشمن بكويش ره اندارد ز ضرب با زوالن پر توان است بكن وصف دره صوف تاتواني دره صوف خوار چشم دشمنان است ۸ /۸ / ۱۳۸۶ السلام علیک یاعلی بن موسی الرضاعلیه السلام...ما را در سایت السلام علیک یاعلی بن موسی الرضاعلیه السلام دنبال می کنید برچسب : niloblog, نویسنده : علی جاوید ali7950 بازدید : 342 مقدمه مطالبي كه پيش رو داريد، گزارشي اجمالي از فرايند تربيت ديني فرزندان است كه پس از اشاره به ابعاد مختلف دوران كودكي و نوجواني، به بيان حقوق فرزندان، مسئوليت هاي والدين و عوامل دين گريزي جوانان مي پردازد. واقعيت ها و بايسته ها يكي از شاخصه هاي نظام هاي ديني توجه به واقعيت پيش از بيان مسئوليت ها است. اساساً در ميان نظامهاي تربيتي، آن سيستمي موفق تر است كه پيش از بيان «بايدها و نبايدها» به «هست ها و نيست ها» توجه نمايد. بنابراين بر ما لازم است كه با غرايز، روحيات، عواطف، احساسات، نيازها و ابعاد مختلف فرزندان خود آشنا شويم و در همان قالبها به برنامه ريزي براي تربيت ديني آنها بپردازيم. الف) سن مناسب براي آغاز برنامه هاي تربيتي از آنجا كه بنابر مطالعات روان شناختي و آموزه هاي ديني، عوامل مختلف وراثتي و ژنتيكي و حتي محيطي از آغاز شكل گيري نطفه بر انسان تأثير به سزايي دارند، بايد از دوران انتخاب همسر و حتي پيش از آن براي برخوداري فرزندان آينده مان از تربيتي سالم و مناسب، زمينه سازي نماييم. بر همين اساس، پيامبر اكرم (ص) از ازدواج با همسران ناشايست نهي فرموده و فرزندان به دنيا آمده از آنها را تباه شده و از دست رفته مي شمارد. امير مؤمنان (ع) نيز خصلت هاي زشت و زيبا در روح و روان انسانها را متأثر از شير مادران شان مي داند. آزمايشهاي تجربي در اين زمينه نيز اين واقعيت را تأييد مي كند كه انسان از دوران جنيني نسبت به محيط و صداهاي مختلف اطراف خود حساس بوده و به خصوص از مادر و سخنان و روحيات وي تأثير مي پذيرد. به همين دليل، در اسلام به پدران سفارش شده است كه از روزي حرام اجتناب ورزند و آداب ويژه اي را به هنگام انعقاد نطفه رعايت كنند. به مادران توصيه شده كه در دوران بارداري، مراقب انديشه ها و رفتارهاي خويش بوده، همواره در طهارت جان و پاكيزگي تن و روان تلاش كنند؛ چرا كه از كوزه همان برون تراود كه در او است. پس از ولادت نيز فرزندان به طور مستقيم در معرض برخي آداب و مراسم مذهبي قرار مي گيرند؛ آدابي مانند خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ كه در روايات به عنوان پناهي در برابر وسوسه هاي شيطاني شمرده شده است؛ كام گرفتن كودك با تربت امام حسين (ع)؛ انجام غسل ولادت؛ ختنه كردن؛ عقيقه كردن؛ صدقه دادن به وزن موي سر كودك از طلا يا نقره و به وزن بدنش از خرما و ..... امروزه از نظر علمي نيز تأثير بسياري از اين اعمال برآينده كودك غيرقابل انكار است. با اين حال، بديهي است كه فرزندان را نمي توان از آغاز تولد به طور مستقيم مورد تعليم و تربيت قرار داد و ناچار بايد منتظر پيدايش زمينه هاي يادگيري و تربيت پذيري در آنها بود. در اين باره كه آموزش و پرورش ديني فرزندان را از چه سني بايد آغاز كرد، ميان دانشمندان و كارشناسان امور تربيتي اختلاف نظر است. برخي با هر گونه تعليم و تربيت مذهبي تا پيش از بلوغ مخالفند، ولي عده اي ديگر با تأكيد بر آمادگي و استعداد اطفال براي تربيت پذيري، بر اين باورند كه مي توان برخي معلومات ديني را به طور ساده و قابل فهم به آنها عرضه نمود و با تلقين، آنها را در اين فضاي مقدس قرار داد. جان لاك از انديشمندان غربي نيز معتقد است كه تربيت ديني را بايد از كودكي آغاز كرد. وي مي گويد: « انديشه خدا را از همان آغاز كودكي مي توان در نهاد فرزندانمان جاي داده، عشق و احترام به خدا را در روانشان بدميم. به نظر مي رسد براي يافتن سن مناسب براي آغاز برنامه هاي تربيتي بايد سن طبيعي گرايش فرزندان به دين و مذهب را شناخت. بررسي هاي روان كاوان نشان مي دهد كه آغاز پيدايش حس مذهبي در كودكان به ماههاي قبل از چهارسالگي باز مي گردد و حتي گاه در حدود 2 تا 3 سالگي ظاهر مي شود. كودكان از سه سالگي، علاقه بسيار به دعا و سرودهاي مذهبي داشته، از تكرار و خواندن دعاهاي دسته جمعي، لذت بسيار مي برند. از حدود 4 سالگي، كنجكاوي سراسر وجود كودك را فرا مي گيرد و درباره حقايق مختلف جهان و از همه مهم تر آفريدگار جهان مي پرسد. اين مرحله، سن طبيعي كودك براي پذيرش مفهوم خداوند است. كودك چهار ساله، پدر خود را به بزرگي و اهميت خدا مي داند و تلقي او از خدا همچون پدر، ولي بزرگ تر است. او حتي گاه خدا را همچو عضوي از خانواده به حساب مي آورد. احساس مذهبي با رشد و افزايش سن كودك آشكارتر مي شود و در شش سالگي به روشني مي توان تظاهر به رفتارهاي مذهبي را در كودكان مشاهده كرد. يك كودك شش ساله با علاقه تمام درباره خدا پرستش نموده، خواستار آشنايي و صحبت با او است و درخواستهاي غالباً مادي خويش همچون اسباب بازي، خوراك و پوشاك را با او در ميان مي گذارد، به تدريج در سن هفت سالگي، خدا را مقامي قدرتمند و بالاتر از والدين مي شناسد. بر همين اساس، امام باقر (ع) در حديثي مفصل به تشريح وظايف اوليا در تربيت ايماني فرزندان از سن سه سالگي مي پردازد: در سه سالگي كلمه توحيد « لا اله الا الله » را به كودك بياموزيد و در چهارسالگي با نبوت پيامبر اسلام آشنايش سازيد و در پنج سالگي رويش را به قبله كنيد و سجده بر زمين را يادش دهيد. در شش سالگي ركوع و سجود را به شيوه صحيح به او بياموزيد و در هفت سالگي وضو و نماز را به طور كامل آموزش دهيد. براساس اين حديث شريف، كودك را بايد در سه سالگي با خداوند، در چهار سالگي با نبوت و در پنج و شش سالگي با پرستش به شيوه هاي مختلف آشنا ساخت، تا آن كه در هفت سالگي بتوان مجموعه نماز را به عنوان نمادي از كل دين و به تعبير روايات ستون دين به او القاء نمود. نكته مهم ديگر در اين ميان توجه به پرسشهاي ديني كودكان است. آنها بر مبناي سير پيش گفته به پرسش درباره مذهب و موضوعات ديني پرداخته، بركسب درك و فهم خود، سوالات متفاوتي از اطرافيان مي پرسند. در شش سال اول درباره منشأ و علت اشياء سؤال مي كنند: من از كجا آمده ام؟ آسمان را كه درست كرده است؟ و .... در سن 7 تا 10 سالگي سوالهايي عميق تر ميپرسند و خواهان پاسخ هايي مستدل تر هستند: چرا خدا ديده نمي شود؟ چگونه خداوند در همه جا حضور دارد؟ خدا چيست؟ انسانها چطور در قيامت دوباره زنده مي شوند؟ در سنين نوجواني به دليل افزايش آگاهي ها و معلومات بر دامنه و عمق سوالات افزوده مي شود. اگر مباني اعتقادي در سالهاي پيش در ذهن شان جاي گرفته باشد، پاسخ به سوالات بعدي آسانتر خواهد بود؛ زيرا پاسخهايي كه در سنين قبل شنيده اند، فضايي اعتقادي در ذهن شان ترسيم نموده و در آن فضا به انديشه و پرسش مي پردازند. در اين سنين سه گونه احساس در رابطه با مذهب براي فرزندانمان پديد مي آيد: 1ـ رشد و گسترش و تقويت حس مذهبي و علاقه مندي به دين؛ 2ـ پيدايش ترديد در آموخته هاي پيشين؛ 3ـ پيدايش سوالات متعدد و برخاسته از آن ترديدها. نكته در خور توجه در اين زمينه آن است كه فرزندان در اين سنين، به علت غرور نوجواني، گاه از طرح همه سوالات خويش پرهيز دارند و همچنين به دليل رشد عقلانيت و قوه استدلال شان به هر پاسخي راضي نمي شوند؛ لذا بر ما است كه مستقيم و غير مستقيم، آنان را به سخن آورده و سپس پرسشهاي شان را مستدل و منطقي و در حد فهم و دركشان پاسخ دهيم. ب) آمادگي بسيار كودكان براي تربيت پذيري كودكان همگي با فطرت الهي و همراه با روحياتي پاك و زمينه هايي آراسته زاده مي شوند و حس مذهبي به طور طبيعي در آنها پديد آمد، سپس رشد يا افت مي يابد. در واقع، اين محيط اطراف است كه با تأثير مستقيم و غير مستقيم خود، زمينه هدايت يا گمراهي آنها را فراهم مي آورد؛ گرچه اراده آزاد انسان هيچگاه از ميان نمي رود و حق اختيار و انتخاب در هر حال باقي است. بر همين اساس، پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: هر نوزادي بر فطرت سالم الهي زاده مي شود؛ ليكن اين پدر و مادر هستند كه گاه او را با تربيتهاي ناشايست خويش از صراط مستقيم منحرف مي سازند. بنابراين، رسالت پدر و مادر آن است كه با انجام فرايض ديني و بيان آنها براي كودكان و تجسم بخشيدن به روحيات زيباي ايمان و تعهد ديني، استعدادهاي آنها را در مسيري درست به فعليت رسانند؛ در غير اين صورت، فطرت پاك كودكان به تدريج رو به خاموشي مي گرايد و به محيط آلوده خو مي گيرد. كودكان و نوجوانان از اخلاق همه اطرافيان خود كم و بيش تأثير مي پذيرند. پدر و مادر، بستگان، همكلاسيها، معلمان، قهرمانان ورزشي و هنري، شخصيتهاي سياسي و اجتماعي و ....... همگي بر فرزندان ما تأثير گذاشته، الگوهاي مثبت يا منفي آنها را شكل ميدهند كه البته در اين ميان والدين از نقش مهمتري برخوردارند. از اين رو رواست كه امير مؤمنان، علي (ع) در سفارش نامه اي به فرزندش امام حسن (ع) مي نويسد: « همانا جان و روان خردسالان همچون زمين بايري است كه در آن هر نوع دانه و تخمی افشاني، آن را مي پذيرد و رشد و نمو مي دهد. » بنابراين، همان قدر كه زمينه هدايت و دينداري براي آنها فراهم است زمينه انحراف و فساد نيز مهيا است. كودكان و نوجوانان به دليل كم تجربگي و نا آگاهي در آستانه لغزش قرار دارند و لذا بر پدران و مادران است كه موانع زندگي سالم را از پيش پاي آنها بردارند و فطرتهاي پاك فرزندانشان را از آلايش به رذايل اخلاقي و مفاسد اجتماعي مصون نگه دارند. با اين حال، به نظر مي رسد طبيعت و فطرت انسانها، و به ويژه كودكان و نوجوانان، به خير و سعادت تمايل بيشتري دارد و لذا پيامبر اكرم (ص) درباره آنان مي فرمايد: آنها قلبي فضيلت پذير و دلي رقيق و حساس دارند........ خداوند مرا به پيامبري برانگيخت تا مردم را به رحمت الهي بشارت و از عذابش بيم دهم؛ جوانان و نوجوانان سخنانم را پذيرفتند و با من پيمان محبت بستند، ولي پيران از قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفتم برخاستند. امام صادق (ع) نيز به يكي از ياران خويش كه به تبليغ دين و نشر تعاليم اهل بيت اشتغال داشت، چنين توصيه مي فرمايد: « برنامه هاي تبليغي خويش را متوجه نسل جوان كن؛ زيرا آنان براي پذيرش خوبيها آمادگي بيشتري دارند و بيش از ديگران حق را مي پذيرند. » ج) نياز به محبت و دوستي: نياز به محبت از نيازهاي اساسي انسان به شمار مي رود؛ همانگونه كه انسان به آب و غذا نياز دارد؛ به محبت نيز نيازمند است و بود و نبود آن، در تعادل روحي و رواني وي تأثير فراوان دارد. روان شناسان بر همين اساس به ترسيم هرم نيازهاي انسان پرداخته اند. كودكي كه در محيط گرم و محبت آميز رشد كند، رواني شاد و دلي آرام و با نشاط و به تبع آن، جسمي سالم خواهد داشت. چنين فردي به زندگي اميدوار و دلگرم بوده، خود را در جهاني پرآشوب، تنها و بي ياور نمي بيند. از سوي ديگر، اظهار محبت به كودك از ابتلاي وي به عقده حقارت جلوگيري مي كند. كودكي كه از محبت هاي گرم پدر و مادر محروم بوده، يا نيازش به محبتهاي آنان به حد كافي اشباع نشده است، نسبت به اطرافيان خويش و حتي پدر و مادر عقده نفساني مي يابد و در نتيجه، زمينه هرگونه فساد و انحرافي برايشان مهيا مي شود. به اعتقاد كارشناسان امور تربيتي، تندخويي، خشونت، اعتياد، افسردگي، نا اميدي و ........... غالباً معلول عقده حقارتي است كه در اثر كمبود محبت پديد آمده است. گاه فشارهاي رواني تا بدانجا اين اشخاص را آزار مي دهد كه دست به خودكشي مي زنند. بسياري از فرزنداني كه از منزل فرار كرده اند، انگيزه خود را از فرار، بي توجهي و كم مهري پدر و مادر دانسته اند. همانگونه كه محبوب بودن از نيازهاي اوليه انسان است، محبت نمودن از نيازهاي اساسي او است. دوست يابي و برقراري روابط اجتماعي كه به خصوص در سنين نوجواني و جواني شدت مي گيرد، براساس همين رابطه متقابل ميان نياز به محبت و نياز به مهر ورزيدن شكل مي گيرد. بنابراين، رفيق خوب و مناسب گرچه براي همگان مهم است، ولي براي نسل جوان اهميت بيشتري دارد؛ زيرا در اين دوره از يك سو عواطف نوجوان، نسبت به دوران كودكي، عمق بيشتري مي يابد و دوستي هاي سطحي او به دوستي هاي صميمي بدل مي شود. از سوي ديگر، نوجوان در اين سن به دنبال كسب استقلال است و لذا به طور طبيعي به دوستان جديد گرايش پيدا ميكند. بررسي هاي علمي نشان مي دهد كه اثر پذيري نوجوانان از گروه همسالان بيش از هر گروه ديگري همچون خانواده و معلمان است. حال اگر دوستاني شايسته و مناسب گرداگرد نوجوان باشند، موجب تكامل تربيتي و معنوي او مي گشودند و اگر افرادي فاسد با او طرح دوستي بريزند، سبب سقوط وي در گرداب لغزشها و انحرافها مي گردند. بنابراين، بر والدين است كه از يك سو به تقويت دوستي خود با فرزندان در سنين نوجواني بپردازند و از سوي ديگر، بر معاشرتهاي آنان نظارت كرده، آنها را در انتخاب دوستاني مناسب ياري رسانند. د) توجه به ويژگيهاي فرزندان السلام علیک یاعلی بن موسی الرضاعلیه السلام...هر انساني از شخصيتي مستقل و هويتي مخصوص به خود برخوردار است؛ بر اين اساس، بايد همواره ويژگيهاي ثابت و متغير، علايق، انگيزه ها و هيجانات فرزندان خويش را مورد مطالعه قرار دهيم و بر مبناي آن به برنامه ريزي تربيتي بپردازيم. اين انتظار برخي از والدين كه مي خواهند فرزندانشان همچون خودشان و نسخه اي كپي شده از آنها باشند صحيح و به جا نيست. در حديث شريف آمده است كه «راه هاي وصول به خداوند به عدد جان هاي آدميان است.» بنابراين، نمي توانيم برنامه اي ثابت و غيرقابل تغيير براي تربيت ديني فرزندان مان در نظر گرفته، بر همگان به طور يكسان پياده كنيم؛ بلكه بايد با توجه به متغيرها و در پرتو ثوابت به روشي مناسب براي تربيت ديني فرزندمان نايل آييم: برنامه مناسب تربيت ديني = متغيرهاي شخصي فرزندمان + مفاهيم و الگوهاي ثابت ديني بر همين اساس، در حل مشكلات و ناهنجاري هاي كودكان و نوجوان بايد ابتدا كليد شخصيت آنها را شناسايي كرده، به نقاط ضعف و قوت آنها پي ببريم و سپس با بررسي علل انحرافشان، به درمان مناسب بپردازيم. در اين ميان طبيعي است كه گاه به خطا مي رويم؛ از اين رو، چه نيكو است كه با ثبت تجربيات خويش اطلاعات دقيق تري از شخصيت و روحيات فرزندمان به دست آوريم. فرزند يكي از انديشمندان مذهبي نقل مي كرد كه پس از مرگ پدر در لوازم شخصي او به مجموعه اي از دفترها و يادداشت ها برخوردم كه نكات دقيق و جالب توجهي از روحيات، عواطف و ابعاد مختلف (مثبت و منفي) من و ديگر خواهران و برادرانم در آن ثبت شده بود و تجربيات مختلفي را كه پدرم در خلال تربيت ما به دست آورده بود ـ چه موفق و چه نا موفق ـ در آن دفترها نگاشته بود. آنچه در اين ميان مهم است، پيگيري مستمر و پرهيز از خستگي و بي تفاوتي در شناخت فرزندمان و برنامه ريزي مداوم در تربيت وي است. حقوق فرزندان و مسئوليت هاي والدين خداوند سبحان در برابر اعطاي ولايت فرزندان به والدين، مسئوليت هايي ويژه بر دوش آنها نهاده است كه از آنها به حقوق فرزندان تعبير مي شود. امام سجاد (ع) در رساله حقوق كه به تبيين وظايف و مسئوليتهاي مختلف انسانها مي پردازد، بخش خاصي را به حقوق فرزند اختصاص داده، در عباراتي كوتاه و بسيار پربار چنين مي فرمايد: اما حقي كه فرزندت بر تو دارد، آن است كه بداني او از تو و وابسته به تو است؛ خوب و بدش در اين دنيا به تو باز مي گردد و به يقين تو در مقابل ولايتي كه بر او داري مسئول هستي به تربيت نيكوي او بپردازي و به سوي خداوند راهنمايي اش كني. و در انجام وظايف الهي و حقوق خود بر او ياري اش رساني، كه تو در مقابل اين تكليف از پاداش و مجازات برخودار خواهي بود. پس درباره فرزندت چنان رفتار كن و تلاش نما كه اثري نيكو پس از خود بر جاي گذاري و در مقابل پروردگارت توان پاسخگويي را داشته باشي. شگفت آن است كه برخي از خانواده ها نسبت به غذا و پوشاك و سلامتي جسماني فرزندان خويش اهتمام فراوان مي ورزند، ولي به تربيت و دينداري و بيماريهاي روحي و رواني آنها توجهي نمي كنند و به تعبير امام حسن مجتبي (ع): «شگفتا از كسي كه در غذاي جسم خويش انديشه مي كند ولي به غذاي روح خود نمي پردازد». پيامبر اكرم (ص) حقوق اساسي فرزندان را در وصيتي به امام علي (ع) چنين بر مي شمارد: اي علي، حق فرزندان بر والدينشان آن است كه نام نيكو بر آنها نهاده و آنان را به حسن ادب مزين سازند و در محيطي سالم پرورش شان دهند. اي علي، نفرين خداوند بر پدر و مادري كه زمينه نافرماني فرزندان و بي احترامي آنها نسبت به خودشان را فراهم سازند و رحمت الهي بر پدر و مادري كه فرزندان خويش را بر نيكوكاري به والدين ياري رسانند. والدين با عمل به چهار توصيه پيامبر اكرم (ص) مي توانند زمينه صلاح فرزندانشان را فراهم آورده، از نافرماني آنها و گستاخي شان جلوگيري نمايند: 1ـ آنچه را كودك در حد توان خود انجام داده است، از او بپذيرند. 2ـ آنچه انجام آن براي كودك، سنگين و طاقت فرسا است از او نخواهند. 3ـ او را به گناه و سركشي وادار نكنند. 4ـ به او دروغ نگويند و در برابر او به اعمال سبك و احمقانه دست نزنند. با بررسي آيات و روايات، مي توان اهم حقوق فرزندان يا مسئوليت هاي والدين را در موارد ذيل بر شمرد: 1ـ نام نيكو نخستين حق و يكي از مهمترين حقوق فرزند آن است كه براي او نام نيكو، با معنا و زيبا انتخاب كنيم؛ چرا كه نام انسان در روح و روان وي تأثير مي گذارد و مي تواند او را به جانب محتوا و مضمون آن نام سوق دهد. بر همين اساس، آدمي از نام زيبا مسرور گشته، به آن افتخار مي ورزد و از نام بد رنج برده، از آن شرمشار مي گردد. حال چه خوب است از ميان نامهاي نيكو، نامي را برگزينيم كه همواره الگويي والا و عيني را در مقابل ما قرار دهد. نامهاي امامان و پيامبران و انسانهاي نيك در پيوند فرزندانمان با آن قهرمانان تاريخ تأثيري فراوان دارد. بر همين اساس، امام حسين بن علي (ع) براي تمام فرزندان خويش نام مبارك فاطمه و علي را برگزيده بود تا يادآوري مكرر آنها در عصر غربت آن دو شخصيت بزرگ، زمينه باز توليد آن قهرمانان را فراهم آورد و افراد و جوامع را از شعاعهاي وجوديشان بهره مند سازد. 2ـ مهر و محبت والدين بايد محبت خويش را به فرزندانشان اظهار نموده و تنها به دوستي قلبي بسنده نكنند؛ زيرا براي كودكان فقط آنچه قابل مشاهده و لمس است معنا و مفهوم مي يابد. محبت هاي والدين بايد در نوازش ها، بوسه ها، آغوش گرفتن ها، تبسم ها و حتي نوع نگاه ها و آهنگ سخنانشان نمود و ظهور داشته باشد. بر همين اساس پيامبر گرامي اسلام (ص) مي فرمايد: « نگاه محبت آميز پدر به فرزند عبادت محسوب مي شود. » و « هر كس فرزند خويش را ببوسد خداوند براي او ثوابي در نظر مي گيرد و هر كس فرزندش را شاد گرداند، خداوند او را در قيامت شاد مي سازد. » امام صادق (ع) نيزمي فرمايد: « خداوند بنده اي را به دليل محبت بسيار به فرزندش مورد رحمت خويش قرار مي دهد. » همچنين در روايتي ديگر از موسي (ع) نقل مي فرمايد كه او از خدا پرسيد: «پروردگارا چه عملي نزد تو نيكوتر است؟» خداوند در پاسخش فرمود: « محبت به كودكان؛ چرا كه من فطرت آنها را بر يگانگي خويش قرار داده ام و لذا اگر آنها را بميرانم از روي رحمتم به بهشت جايشان دهم.» 3ـ محيط سالم يكي از نكاتي كه در روايات به آن سفارش بسيار شده، انتخاب محيطي سالم براي رشد كودكان و به حداقل رساندن عوامل منفي تأثير گذار بر آنها است. انتخاب محله مناسب، مدرسه خوب، اطرافيان و دوستان شايسته و ...... همگي تأثير به سزايي در تربيت فرزندان داشته و از مسئوليتهاي مهم والدين به شمار مي روند. چرا كه محيط گناه آلود، روان را فاسد و مسموم ساخته، خانه دل را تاريك مي نمايد. شايد به همين دليل است كه مسلمان حق ندارد و در محيط آلوده اي كه قادر به حفظ دين و عقيده خود در آن نيست، زندگي نمايد و كمترين وظيفه او مهاجرت از آن محيط مسموم است. يكي از اموري كه در سالم سازي محيط رشد فرزندان مان تأثير فراوان دارد، آموزش محرم و نامحرم، كنترل معاشرتها با جنس مخالف و جدا سازي بستر خواب فرزندان است. معاشرت مختلط دختران و پسران در مجالس عروسي، ميهماني ها و ...... تأثير فراواني بر تغيير روحيه ديني و بينش معنوي آنها خواهد گذاشت. اين مسأله در مورد دختران اهميت بيشتري دارد؛ زيرا آنها زودتر از پسران به بلوغ مي رسند. بستر كودكان نيز بايد در شش سالگي از هم جدا شود. رعايت اين اصول به تدريج سبب مي شود هر يك از پسران و دختران، نقش مردانه و زنانه مناسب را يافته و براي دوران بحران زاي بلوغ آماده گردند. نوه امام خميني (رحمت الله) عاطفه اشراقي در اين باره خاطره اي شنيدني دارد: از مسائلي كه امام زياد به آن توجه داشتند، محدود بودن روابط زنان و مردان بود. يادم است كه ده سال بيش نداشتم و با برادرها و پسرخاله هايم بازي مي كردم و در عين حال حجاب نيز به سر داشتم. امام يك روز مرا صدا زد و فرمود: « شما هيچ تفاوتي با خواهرتان نداريد، مگر او با پسرها بازي مي كند كه شما اين كار را مي كنيد. » از آن روز به بعد ديگر من در بازي پسرها شركت نمي كردم. محيط دروني خانه نيز بايد از هر گونه عوامل منفي در تربيت فرزندان تهي باشد؛ روابط جنسي والدين به هيچ وجه نبايد در معرض ديد فرزندان قرار گيرد. به تدريج بايد به كودك آموزش داد كه در اطاق خاص خود بخوابد و براي رفتن به اطاق والدين اجازه بگيرد. قرآن كريم نيز در آيه 58 و 59 سوره نور به اين امر تصريح نموده است. در روايات حتي از هم بستري در مكاني نزديك به محل خواب نوزادان نيز نهي شده و انجام اين عمل، موجب پيدايش انحراف جنسي در بزرگسالي آنها شمرده شده است. 4ـ آموزش قرآن در روايات از آموزش قرائت قرآن به عنوان يكي از وظايف والدين در تربيت فرزندانشان ياد شده است. بر همين اساس، امام علي (ع) به معلمي كه «بسم الله الرحمن الرحيم» را به فرزندان خردسالش آموخته بود، به گنجايش دهان استاد، طلا و جواهر و هديه داد. امام حسن عسكري (ع) نيز در روايتي ثواب آموزش قرآن به فرزندان را تشكيل دهنده بخش بزرگي از نامه اعمال والدين مي شمارد. اين سفارشها همگي از آن رو است كه قرائت قرآن در جواني موجب آميختگي مفاهيم آسماني آن با روح و روان كودك گشته و ذهن و انديشه وي را قرآني و الهي مي گرداند و در نتيجه، ضمانتي دروني در مقابل انحرافات اخلاقي و اجتماعي بدو مي بخشد. 5ـ آشناسازي با مفاهيم و معارف اسلامي افزون بر قرائت قرآن، بايد معاني، مفاهيم، داستانها و مثل هاي قرآن را به كودكان مان بياموزيم و در كنار آن با روايات و احاديث معصومين (ع) آشنايشان سازيم و براي لحظه لحظه زندگي الگويي عملي در مقابل چشمانشان قرار دهيم. امام علي (ع) در اين باره چنين توصيه مي كند: « از دانش ما به كودكان تان بياموزيد كه خداوند بدين وسيله منافعي به ايشان رساند. » امام صادق (ع) نيز به شيعيان خويش سفارش مي كند كه نو نهالان خود را پيش از آنكه افكار و انديشه هاي انحرافي، گمراهشان سازد، با احاديث اهل بيت آشنا سازند. چه نيكو است كه پدران و مادران هر شب و يا دست كم هر هفته در جمع خانواده چند آيه يا حديث و يا برخي اشعار سازنده و داستانهاي مفيد را بخوانند و درباره آن به صحبت بنشينند. مهمترين موضوعاتي را كه فرزندانمان بايد با آنها آشنا باشند، مي توان بدين ترتيب فهرست كرد: ـ خداشناسي: معرفي خدا و صفات او، عدالت و حكمت الهي در آفرينش جهان و توضيح درباره بلاها و امتحانات. ـ راهنماشناسي: شناخت پيامبران و فلسفه نبوت و آشنايي با امامان و كاركردهاي آنان. ـ معادشناسي: رستاخيز، حسابرسي، برزخ، قبر، كيفر و پاداش. انسان شناسي: رابطه انسان با خدا و جهان هستي، نظارت خدا برا انسان، خلافت انسان در زمين. 6ـ محبت به پيامبر و اهل بيت وظايف والدين تنها به آموزش برخي مفاهيم و ايجاد پاره اي از نگرشها محدود نمي شود، بلكه بر آنها است كه برخي گرايشهاي مثبت را به فرزندان خود القا كنند و در جانهايشان رسوخ دهند. محبت به خوبها و خوبي ها و نفرت از بدها و بديها ايمن سازي قوي و مؤثري در مقابل هر گونه زشتي و گناه بوده، محركي به سوي كمال و ترقي معنوي به شمار مي رود. محبت به معصومين (ع) آنان را به حقايقي عيني و الگوهايي عملي مبدل ساخته، امكان همانند سازي با آنها را فراهم مي آورد. پيامبر اكرم (ص) در روايتي مي فرمايد: « فرزندان خود را بر دوست داشتن پيامبرتان و محبت به اهل بيت او تربيت نماييد. » 7ـ آموزش احكام شرعي آشنا ساختن كودكان با وظايف و تكاليف شرعي آنها نيز يكي از مسئوليت هاي مهم والدين است كه با نزديك شدن آنها به سن بلوغ، ضرورت بيشتري مي يابد. فرزندان ما بايد پيش از بلوغ به تدريج با احكام مورد نياز همچون طهارت و نجاست، وضو، غسل، نماز، روزه و ........ آشنا شوند و روش مراجعه به توضيح المسائل را فرا بگيرند. همچنين، از خجالت هاي بي مورد در پرسش از مسائل شرعي بپرهيزند. 8ـ ازدواج به موقع يكي از وظايف مهمي كه در روايات بر دوش والدين نهاده شده، پيشگيري از انحرافات جنسي فرزندان است. پيامبر اكرم (ص) حقوق فرزندان بر والدين را اينگونه مي شمارد: نام نيكو، آموزشهاي لازم و ازدواج به موقع. چه نيكو است كه پدران و مادران از يك سو با مراعات نكات تربيتي از بلوغ زودرس فرزندان ـ كه در اثر عوامل مختلفي مانند معاشرت با جنس مخالف، مشاهده فيلمهاي نامناسب، دوستي هاي ناشايست و ....... پديد مي آيد ـ جلوگيري كنند و از سوي ديگر، با آموزش هاي لازم، سن بلوغ عقلي آنها را پايين آورند و به حد واقعي خويش كه مقارن با بلوغ جنسي است، برسانند. سپس زمينه ازدواجي ساده و پاكيزه را براي آنها فراهم آورند. ما را در سایت السلام علیک یاعلی بن موسی الرضاعلیه السلام دنبال می کنید برچسب : نویسنده : علی جاوید ali7950 بازدید : 305 چكيده اين مقاله در پي آن است تا نشان دهد افلاطون و امام خميني(ره)، دو متفّكر و فيلسوف عرصة سياست و تربيت، علي رغم اختلاف برخي از متفكران، مشتركاً براي حكومت نقش فعّالي در تربيت قائلاند و بر خلاف گروهي ديگر از انديشمندان؛ سمتوسويي ماورايي به اهداف تربيتي حكومت ميدهند؛ اما در روش و محدوده اين كارويژه و هدف حكومتي، اختلافنظر دارند. ريشة اين اختلاف در سه عرصه است: از لحاظ روشي، مدل افلاطوين تربيت، خطي و مدل امام خميني(ره). تكاملي است؛ از لحاظ محتوايي، افلاطون به احكام عقلي بسنده ميكند، اما امام(ره) به حس، عقل، قلب و وحي استناد ميكند. در صحنة عمل نيز افلاطون حاكم دانا را متصدي اصلي تربيت ميداند؛ در حالي كه امام(ره) عوامل فردي، مدني و حكومتي را در ذيل ارادة الاهي مؤثر ميداند. كليدواژهها: نقش حكومت در تربيت، افلاطون، امام خميني(ره) مقدمهبررسي نقش حكومت در تربيت كه امروزه به منزلة موضوع يك مطالعة بينرشتهاي ـ سياستگذاري تربيتي ـ مطرح است، سابقهاي ديرينه در ميان متفكران دارد. با يك نگاه كلي، ميتوان چند ديدگاه در اينباره تشخيص داد. به باور گروهي از نظريهپردازان، اصولاً حكومت حقّي در تربيت مردم ندارد و كارويژههاي آن در برآوردن يكسري خواستههاي اجتماعي و سياسي خلاصه ميشود، نه تعيين زندگي خوب براي مردم.1 گروهي ديگر از صاحبنظران براي حكومت در تربيت مردم نقش و بلكه وظيفه قائلاند؛ اما آن را معطوف به ساختن جامعهاي آباد و آزاد ميدانند و فراتر از آن مدّنظر آنها نيست؛ يعني دولت بايد افراد را براي تحقق كامل اهداف سياسي و اجتماعي، و كارآمدي نظام تربيت كند.2 طيف سوّم را كساني تشكيل ميدهند كه ضمن موافقت با ايدة نقش حكومت در تربيت مردم، معتقدند جهتگيري فرآيند تربيت و هدايت مردم و جامعه بايد به سمتوسويي فراتر از برآوردن نيازهاي اوّليه و حداقلي باشد. افلاطون و امام خميني(ره) در اين طيف قرار ميگيرند؛ اما دقت در آراي اين دو انديشمند نيز نشان ميدهد كه در بين اين گروه نيز تفاوتهاي جدي در مورد محدوده و روشهاي اين موضوع وجود دارد؛ تفاوتهايي كه منشأ آن نوع نگاه متفاوت آنها به هستي و انسان است. به زبان روششناسانه، اين مقاله در زمرة پژوهشهاي مقايسهاي بين دو مورد با واحد تحليل انديشههاي فردي، و موضوع سياستگذاري تربيتي است كه تفاوتهاي آن دو را در مباني فكريشان ميكاود. اين مقايسه ميتواند راهگشاي نگاههاي عميقتر به موضوع نقش دولت در تربيت در حكومت ديني شود. الف) بررسي ديدگاه افلاطون در مورد نقش حكومت در تربيتبا توجه به نقش مباني نظري افلاطون در بحث نقش حكومت در تربيت، ابتدا كوشيدهايم شالودة مباني هستيشناسي و انسانشناسي افلاطون را بررسي، و سپس آراي تربيتي وي در عرصة حكمراني بر پاية اين مباني را تبيين كنيم. 1. مباني فكري افلاطونافلاطون به صورت كلي موجودات را در دو عالم محسوسات و معقولات طبقهبندي ميكرد.3 عالم محسوسات همان چيزهايي هستند كه با حواس ظاهري قابل درك، و داراي ويژگيهاي جزئيت و صيرورت هستند. معقولات فراتر از حواس ظاهري انسانها بوده، موجودات واقعي هستند. واقعي بودن آنها به دليل ثبات و كليتشان است. براي مثال، مفهوم «درخت»، از يك درخت واقعي در عالم خارج، بادوام و شاملتر است و مصاديق بسياري به خود ميگيرد. نكتة جالب اين است كه اين مفاهيم صرفاً ذهني و انتزاعي نيستند؛ بلكه در عالم مُثُل مابازاء خارجي ـ نه لزوماً محسوس ـ دارند، كه فقط آگاهان و كساني كه از قيود تن و محيط مادي خلاصي يافتهاند، ميتوانند با نيروي عقل آنها را درك كنند. در عوض، محسوسات واقعيت ندارند؛ بلكه تنها تصاوير و سايههايي از آن صور در عالم بالا هستند. از نظر افلاطون، هر چه مفهومي كلي و ثابتتر باشد، بيانگر هستي و موجودي واقعيتر در عالم بالاست؛ براي نمونه، او محسوسات را به دو دسته تقسيم ميكند: اشياي محسوس، تصاوير و سايهها، و معقولات را شامل دو مرتبة رياضيات و صور مثالي ميداند. از طرف ديگر، هماهنگي زيادي بين هستيشناسي افلاطون با معرفتشناسي او وجود دارد. به عبارت ديگر، «درجات معرفت در افلاطون مطابق است با مراتب وجود».4 از نظر افلاطون، معرفت و دانش نبايد خطاپذير باشد و نيز دربارة آنچه كه واقعاً هست.5 ادراكي كه ما از موجودات محسوس داريم، هيچيك از اين ويژگيها را ندارد. اگر ما علم به اشياي ناپايدار و متكثّر مادي را علم حقيقي تعريف كنيم، افزون بر تلوّن و تحوّل موضوعات علم، تكثًر و احوالات فاعلان شناسايي نيز دليل مضاعفي براي نسبيت و تضاد معرفتها خواهد شد.6 ادراك حسّي، فقط در حوزة «نمودها» صورت ميگيرد. برخي از اين نمودها باطل و بدون هستي و «بود» واقعي هستند؛ اما حتي نمودهاي ديگر نيز تنها تصويري از واقعيت هستند و علم به آنها فقط ميتواند نقطة شروعي براي علم حقيقي باشد. اين علم حقيقي، همان علم به كليات است كه از طريق ديالكتيك صورت ميگيرد؛ يعني انسان با دقتنظر در هر چيز و مقايسة آن با ضد خودش، نقايص و عدمي بودن آن را درك ميكند؛ سپس به تصور بالاتري ميرسد كه ضمن داشتن ويژگيهاي موضوع قبلي، نقايص آن را نداشته باشد. بايد توجه داشت اين تكامل علمي و تحول موضوعي، نه به صورت افقي، بلكه در عمق چيزها صورت ميگيرد و نتيجة آن درك مفاهيم كلي و باثبات است. روش رسيدن به اين علم كلّي و حقيقي، ما را به بحث مهمي در معرفتشناسي افلاطون يعني«تذكر» ميكشاند كه بر اساس آن، هر چه از حقايق عالم بر ما مكشوف ميشود، صرفاً يادآوري است از علم ما به ذات و مثال آن چيز كه در عالم ايدهها صورت گرفته است، و كسي كه از اين عالم فراتر رفته و به آن جهان حقيقي بازگشته است، ميتواند با يقين كامل به امور معرفت پيدا كند. از ديد افلاطون، خالق جهان چهار نوع از موجودات پديد آورده است. موجودات زميني يك نوع از اين موجودات است و «انسان» جزو اين نوع، و نفس او جزيي از «نفس كل» جهان است. اين كه انسان تنها يكي از موجودات جهان، و نه محور هستي است، تأثير مهمي در نظريههاي سياسي و الگوهاي تربيتي افلاطون دارد و فرد و جامعه را به پيروي و هماهنگي با نواميس حاكم بر جهان ملزم ميداند. افزون بر اين، وجه اصلي و ثابت انسان روح اوست. روح امري الاهي است كه در انسان نيز دميده شده است. ارواح انساني در اوان خلقت بر مركبي سوارند و به دنبال مركب زئوس در آسمانها سير كرده، به تماشاي حقايق عالم ميپردازند و با طي مدارج كمال و رسيدن به عدالت لنفسه به حقيقت تغييرناپذير، علم پيدا ميكنند. ارواح ناموفق، بازمانده يا مغفول از اين راه، بالهاي خود را از دست ميدهند و در جلد يك انسان در زمين هبوط ميكنند؛ از اينرو، در كنار بُعد روحاني، داراي بُعد جسماني نيز ميشوند.7 يكي از نتايج مهم اين باور اساطيري آن است كه انسانها از قبل به حقايق ثابت و ماورايي علم داشتهاند و الآن نيز شور و عشقي در نهاد آنهاست كه تنها با رسيدن و كشف دوبارة آن حقايق راضي ميشود. همچنين بايد گفت، از آنجا كه هبوط انسانها و گرفتار آمدن در كالبد تن علت اين جهالتهاست، بايد با تمرين و رياضتهاي ذهني و رواني از سطح جسماني فراتر رفته، به تماشاي مُثُل و حقايق پرداخت.8 البته جسم و روان انسانها نيز در اين دنياي مادي فعالاند و در كنار روح انسان، سه قوة اصلي آن، يعني عقل، غضب و شهوت را رقم ميزنند. در صحنة جامعه نيز به همين شكل، سه گروه از انسانها وجود دارد: فيلسوفان وخردمندان، پاسداران و سربازان، صنعتگران و كشاورزان.9 2. نقش حكومت در تربيت از ديدگاه افلاطونلافلاطون معتقد است حقيقت و صلاح هر چيزي نه در ظواهر او، بلكه در باطن و كنه ذاتش نهفته است. به همين ترتيب، آنچه براي انسان خير و فضيلت است، با لذّت و الم يكي نيست. سوفسطائيان جسم را معيار خير و حقيقت دانسته، قدرت و كاميابي فردي را ميجستند؛ از اينرو، تنازع و رقابت افراد را در صحنة جامعه، راه دستيابي به سعادت و لذت معرّفي ميكردند؛ افلاطون در مقابل نشان ميداد كه دانش فضيلت، و فضيلت در دانش است؛ زيرا دانش انسانها را به حيات واقعيشان آگاه ميسازد و انساني كه دانش حقيقي داشته باشد، هيچگاه خطا نميكند و به ضرر خود و ديگران كاري انجام نميدهد. البته دانايي و معرفت به تنهايي كافي نيست، بلكه عقل و خرد نيز لازم است انسان افزون بر عقل، دو نيروي ديگر يعني اشتها (شهوت) و روحيه نيز دارد كه اگر به اندازه، و زير نظر عقل تأمين شوند، به دو فضيلت ديگر يعني خويشتنداري و شجاعت ميانجامند. هماهنگي و تعادل اين سه با يكديگر در وجود انسان، به فضيلت نهايي، يعني عدالت منجر ميشود كه عقل را در رأس هرم وجودي انسان ميگذارد. اگر عقل انسان بر ساير قوا حكومت كند، ميتواند او را به مقصد درست كه همان زيستن بر طبق اصول عدالت است، برساند و هركس بايد مطابق اين الگو تربيت شود.10 با اين حال، انسانها موجوداتي منفرد نيستند و تنها در صحنة جامعه و دولت ميتوانند، احتياجات خود را پاسخ گفته، استعدادهاي خود را شكوفا سازند؛ اين جامعه است كه به انسان شخصيت ميدهد و هدف نهايي بايد كمال دولت شهر باشد. بنابراين، ميتوان گفت زندگي خوب مساوي است با شهروندي خوب.11 از سوي ديگر، همة افراد به يك اندازه و به يك شكل استعداد ندارند؛ برخي عقل بيشتري دارند و برخي شهامت و توان جسمي؛ برخي نيز در صنعتگري و كشاورزي توانايي دارند. دانايي، شجاعت وخويشتنداري به ترتيب سه فضيلت نوعي براي هر يك از اين دسته از افراد است؛ اما به طور كلي فضيلت و سعادت هركس در اين است كه وظيفة خود را در برابر جامعه و دولت به بهترين شكل انجام دهد؛ زيرا وجود و سعادت خود را مديون آن است. چنانكه ميبينيم، عدالت از منظر افلاطون با نظم پيوندي محكم دارد. «فضيلت هر چيز عبارت است از هماهنگي و وضع متناسبي كه مأخوذ از نظم است».12 اين ناشي از آن است كه حقيقت و فضيلت در نزد افلاطون بر خلاف سوفسطائيان در خواست و قدرت انسانها نيست؛ آن هم انسانهايي كه گرفتار اوهام و محدوديتهاي عالم مادي همچون ظرف زمان و مكاناند.13 بنابراين، از نظر افلاطون، تربيت يعني پروراندن استعدادهاي انسان به همان شكلي كه قانون عدالتِ حاكم بر جهان هستي مقرّر كرده است. پس حكومت بايد افراد را چنان تربيت كند كه از تمام توان و استعدادشان در راه خدمت به جامعه استفاده كنند. تربيت امري خصوصي و دلخواهانه نيست و به طور كلي هيچ كس نبايد به فكر منافع شخصي خود باشد14 و برخلاف آنچه سوفسطائيان ميگفتند، ايجاد وحدت در جامعه هدف است، نه منازعه و رقابت. اساساً افلاطون با تغيير و تحول ميانة خوبي نداشت و معتقد بود از عهد كرونس به بعد كه هر گونه صيرورتي رو به كمال بوده است ، تحولات كنترل نشده در هر چيز نقصان ميآورد. از اينرو، ميكوشيد مدينهاي ثابت و يكدست تشكيل دهد كه حاكم در آن هرگونه تغيير و تنوع را كنترل كند و با جمع بستن ميان اضداد، در هر شرايطي نوعي وحدت و يگانگي ايجاد كند. به همين دليل، او فن حكمراني را همچون هنر بافندگي ميداند.15 آنچه گفته شد، زمينهاي براي تربيت افراد مطابق مصالح جامعه از يكسو، و وضع مقرّرات دقيق از سوي ديگر است. اما اين دو كار از فرمانروايان دانا و متعهدي برميآيد كه خود محصول نهايي نظام تربيت مدينهاند. تربيت از نظر او شامل سه عرصه جسم، روان و انديشه است و از زمان تولد و حتي پيش از آن آغاز ميشود. بعد از مرحلة بازي وكودكي، ژيمناستيك (تغذيه، ورزش، بهداشت و...) عنوان كلي برنامهاي است كه افلاطون براي پرورش جسم افراد در نظر ميگيرد، و موسيقي (شعر، داستان، آهنگ و...) عنوان كلي برنامة پرورش رواني. اين دو بايد با نظارت و پالايش درستي همراه شوند تا بدآموزي و اثر ناهنجار روي فرزندان نداشته باشند. در بيستسالگي و از ميان افرادي كه آموزشهاي مذكور را ديدهاند، عدهاي كه بهرة هوشي بالاتري دارند انتخاب ميشوند و به مدت پانزده سال علومي مثل حساب، هندسه، نجوم و در نهايت فلسفه ميآموزند. پس از آن، وارد صحنة اجرايي شده، به پاسداري از جامعه با عقل و درايت خود مشغول ميشوند و تجربة عملي كسب ميكنند. در نهايت، كساني كه از همه داناتر و كارآزمودهتر شوند، به فرمانروايي ميرسند. كساني كه قبل از اين، از دور نظام آموزش و پرورش خارج ميشوند، در جايگاههاي پايينتري مثل صنعتگري و نظاميگري مشغول ميشوند.16 آنچه بيان شد، كليت امر بود. اما بايد دانست كه افلاطون دولت را حتي در خصوصيترين حوزههاي افراد راه داده است و ميخواهد ريز و درشت زندگي آنها را در خدمت به جامعه به كار گيرد. براي نمونه، طبقة پاسدار و حاكم، از داشتن هر نوع مالكيتي (حتي داشتن خانواده) محروماند؛ زيرا موجد ميل به خويشتن و غفلت از جامعه در آنها ميشود. مسائلي چون زاد و ولد، خريد و فروش كه از حقوق اوليه افراد محسوب ميشود، در آرمانشهر بايد براساس برنامه تعيينشده صورت پذيرد. زن و مرد يكساناند؛ اما نه در داشتن آزاديها و حقوق، بلكه در انجام وظايف. همچنين نظارت و سانسور بسيار وسيعي در همة صحنههاي فكري ـ فرهنگي؛ مثل موسيقي و ادبيات، اعمال ميشود تا از سالم و مفيدبودن آنها اطمينان حاصل شود. با اين اوصاف، عجيب نيست كه افلاطون وزير آموزش و پرورش را مهمترين وزير دولتشهر ميداند.17 افزون بر تربيت، راه ديگري كه افلاطون براي حيات دقيق و خردمندانة جامعه ميانديشد اين است كه قوانين نبايد ثابت يا برآمده از عرف و يا رأي اكثريت باشند؛ بلكه فيلسوفشاه بايد بتواند در هر زمان و شرايطي قانون مقتضي را وضع كند و به كار گيرد. از آنجا كه وي داناترين فرد است و كاملاً به صلاح جامعه ميانديشد، نه پيروي از عرف يا اكثريت يا نفع شخصي، نگراني در اين مورد لزومي ندارد.18 البته افلاطون در آثار پايان عمر خود بسياري از احكام سختگيرانة قبلي را تخفيف ميدهد، اما اين به دليل عملي نبودن آنهاست، وگرنه بنماية اصلي ديدگاههاي او همچنان بر اين اساس است كه سعادت فرد در گرو خدمت تمام وقت به جامعه و دولت است؛ پس بايد همة امور زندگياش در اين راستا توسط دانايان برنامهريزي شود. ناگفته نماند افلاطون انسانمحور نبوده، معتقد است خدا معيار همه چيز است، نه انسان؛ زيرا انسانها به مثابه عروسكهايي هستند كه خدايان آنها را ساخته، و از آنها ميخواهند به سوي فضيلت روند، نه رذيلت. با اين حال، او ميگويد: «ما هيچ از اين مسائل سر در نميآوريم و آنچه كه ما ميدانيم اين است كه عواطفي در ما وجود دارند و ما را به اين سوي و آن سوي ميكشانند و ما را دستخوش اعمال متضاد قرار ميدهند كه مسيري است بين فضيلت و رذيلت».19 بنابراين، افلاطون در نهايت ادارة امور جامعه و تربيت مردم را به عهدة فيلسوفشاه ميگذارد. ب) نقش حكومت در تربيت از منظر امام خميني(ره)امام خميني(ره) نيز انديشمندي است كه ديدگاههاي وي در مورد موضوعهاي مختلف، ارتباط تنگاتنگي با مباني نظري وي دارد. از اينرو، يافتن مباني جهانشناسانه و انسانشناسانه وي نقشي اساسي در تبيين آراي دربارة نقش حكومت در تربيت ايفا ميكند. در ادامه، بحث جهانشناسي، و سپس به طور خاصتر مباني انسانشناسي وي را شرح ميدهيم. 1. مباني فكري امام(ره)امام را ميتوان پيرو نظرية اصالت وجودي ملاصدرا دانست. «در مكتب امام خميني(ره) كه مكتبي الاهي است، هستي ابعادي چون غيبت و شهود، دنيا و آخرت، ماده و روح، طبيعت و ماوراي طبيعت، ناسوت و لاهوت، محسوس و نامحسوس و خالق و مخلوق دارد».20 از ديدگاه ايشان، هرگز نبايد در ماديات توقف كرد؛ زيرا هستي افزون بر ماده و جسم، معنا و روح دارد. دنيا ـ عالم مُلك ـ كه محل سكونت موقّت انسان است، داراي دو بعد شهودي و غيبي ـ همان طبيعت و ماوراي طبيعت يا به عبارتي ديگر محسوس و غيرمحسوس ـ است كه اولي با دستگاه حواس قابل درك ميباشد؛ اما دومي به ابزارهاي شناختي ديگري چون قلب، عقل و وحي نياز دارد. آخرت ـ عالم ملكوت ـ نيز كه مأواي اصلي و هميشگي انسانها پس از مرگ است، از قلمرو درك عادي بشر بيرون است؛ اما بر اساس وحي، ميتوان ويژگيهاي آن، از جمله وجود بهشت و جهنّم را شناخت. در نگاهي ديگر، ميتوان هستي را به دو طبقة ناسوت و لاهوت تقسيم كرد كه اولي عالم كثرت، و دومي عالم وحدت است كه اولياي خدا به درك آن نائل ميشوند و در آنجا همه چيز را يك رنگ و وحداني ميبينند؛ يعني جز جلوة خدا چيزي نميبينند؛ اما اصليترين تقسيمبندي ميان هستيها، الوهيت و غيريت است؛ همة هستي با همة ابعادش وامدار وجود مقدس الله است. او تنها موجودي است كه وجودش وابسته به خودش است و هيچكس را ياراي رسيدن و شناختن ذات او نيست.21 جهان با تمام وجود، از خداوند بوده، در حركت به سوي اوست و لحظهاي از نياز به عنايت تام و مستمرّ خالقش بينياز نيست ـ معيت حق با خلق ـ روابط و نواميس حاكم بر هستي خود مخلوق اويند و بياذنش اثري ندارند.22 روشن است كه طبقهبندي مذكور به معناي تفكيك و مرزبندي خارجي و مشهود اين موجودات نيست؛ بلكه مراتب بالا، در مراتب پايينتر وجود حضور دارند و خداوند ضمن انحصار در ذات، در همه چيز و همه سطح وجود دارد و «عالم محضر اوست»؛23 «بارالها! تو را به لسانهاي پنجگانهات حمد و سپاس ميگوييم در عينِ جمع وجود، بر آلاي متجلي در غيب و شهود؛ اي آنكه ظاهري در عين باطن بودن، و باطني در عين ظاهر بودن».24 به همين تناسب، امام منابع شناخت و ادراك انسان را مختلف ميداند؛ منابعي كه هر يك در مقايسه با ديگري متكاملتر است: حس، عقل، قلب، فطرت.25 با اين همه، در انديشة امام خميني(ره)، انسان افزون بر اين منابع و ابزارها كه خداوند در وجود او به وديعه نهاده است، به منبع بيروني مهمي به نام «وحي» نياز دارد كه بدون آن، انسان از كشف و شناخت جوانب اصلي خلقت و حيات، به ويژه عوالم غيبي، اخروي و لاهوتي، محروم شده، از راه سعادت بازميماند.26 چنانكه ميبينيم، معرفتشناسي امام(ره) نيز همچون هستيشناسيشان تكاملي است؛ يعني هر مرحله، افزون بر اشتمال مرحلة قبل، شامل حوزة جديدتري نيز ميشود. بر اين اساس، تجربة حسي فقط ميتواند در حيطة ماديات مؤثر باشد، اما عقل موضوعات غيرمحسوس را نيز درمييابد؛ قلب انسان در صورت آماده شدن و كشف و شهود عرفاني، ميتواند حقايق ملكوتيه را نيز ببيند؛ فطرت انسان نيز قابليت درك توحيد و شهادت به يگانگي خداوند و تجديد پيمان روز الست را دارد. در نهايت، وحي ميتواند در همة سطوح، از مسائل مادي و دنيوي تا جلوة لاهوتي كمال مطلق، اظهار نظر كند.27 در هر مرحله از شناخت، ابزارها و منابع قبلي نيز به كار ميآيند؛ اما ابزارها و منابع بعدي خير. در واقع، هر يك از اين منابع و ابزارهاي شناخت، از حوزة عمل و تأثير متفاوتي برخوردارند؛ اما انسان از هيچيك از آنها بينياز نيست. همانطور كه عالم محسوسات به منزلة مرتبة نازل هستي بايد مورد توجه باشد، ابزارها و راههاي معرفت حسي و علمي نيز ضرورياند. چشم، گوش، عقل و غيره ميتوانند از عوامل شناخت فضايل و رذايل باشند.28 در نهايت، هر حقيقتي يا از بديهيات عقلي يا از مفطورات و امور وجداني و يا نازل شده از طرف دين است كه با استفاده از ابزارهاي برهاني و استدلالي، آزمايشها و تجارب بشري، الهامات دروني و تفقه و اجتهاد و از مجارياي مثل رجوع به نظر كارشناسان و متخصصان، رأي عامه مردم و يا نص متون ديني كشف ميشود.29 انسانشناسي هر متفكري خلاصه معرفتشناسي وهستيشناسي اوست. بر پاية معرفتشناسي امام(ره)، از منظر ايشان فقط خداوند و كساني كه ملهم به الهام او هستند ميتوانند انسان را به معناي حقيقي بشناسند. مسلكهاي توحيدي و آسماني به همة ابعاد بشر ـ از قبل از تولد تا بعد از مرگ ـ توجه دارند؛ در حالي كه شعاع شناخت غيرالاهي محدود به طبيعت است و فقط به احتياجات طبيعي توجه ميكنند. اسلام، آخرين و يگانه مكتب الاهي است كه نيازهاي مادي ـ معنوي انسان را تأمين، و سعادت دنيا و آخرت او را تضمين ميكند. در مجموع بايد گفت، قرآن كتاب انسانسازي است.30 هستيشناسي امام خميني(ره)، انسانشناسي وي را نيز شكل ميدهد؛ از يك لحاظ خداوند ـ و نه انسان ـ همهكارة عالم است و او نيز جهان را بر محور حق آفريده است. همة هستي به مثابة نظام واحدي است كه اجزا و اركاني دارد كه با هم مرتبطاند و زندگي فردي و اجتماعي انسان بايد با اين كليت هماهنگ شود. فلسفة تشريع الاهي نيز هماهنگي مصالح انسان با مصالح هستي است.31 از لحاظ ديگر، انسان آفريدة ويژه خداوند است كه تمام هستي براي او و كمال يافتنش خلق شده است. انسان عصارة خلقت است. از اينرو، تمام عوالم غيب و شهود به صورت بالقوه و بالفعل در او وجود دارد و ابعاد گوناگوني چون حيواني، نباتي، معنوي، تجرّد باطني و تعقّل در او هست؛ جنبههاي ظاهري، جسماني، شهودي، حيواني در مقابل جنبههاي باطني، روحاني، غيبي و انسانياش قرار دارند؛ يعني تنها موجود جامع در ميان مخلوقات است كه داراي مراتب وجودي گوناگون است و ميتواند از طبيعت تا الوهيت را طي كند.32 بر اساس اين ديدگاه، انسان عنصري ايستا سرنوشت او از پيش تعيين شده نيست؛ غايتي دارد كه همان تقرب الي الله و در نهايت جانشيني خدا در يك سير صعودي، همراه با طي مقامات و درجاتي است.33 ايشان ميان منزلت بالفعل انسان كه خودش آن را ميسازد و منزلت بالقوه كه خدا برايش در نظر گرفته است، تمايز ميگذارد؛ انسان ميتواند از مقام حيواني به مبدأ كمال مطلق عروج كند و يا از حيوان هم پستتر، و بدترين موجودات و مصداق شيطان شود.34 نكتة مهم اينكه، فطرت خدايي انسان كه وجه اشتراك همة افراد بشر و دليل برابري و برادري آنها از يكسو، و وجه تمايز او از ساير موجودات از سوي ديگر است، به گونهاي سرشته شده است كه در متن جامعه و مصالح عمومي شكوفا ميشود. افراد جامعه براي داشتن حيات طيبه، نيازمند شركت در اجتماع با حسن انجام وظايف، مشاركت، همدردي، نظم و هماهنگي در راستاي خير عمومي است. پس فلسفة وجود جامعه، تأمين سعادت انسان از راه تربيت او ميباشد.35 با اين وصف، هرچند افراد اصالت دارند و جامعه را تشكيل ميدهند، از آنجا كه خير همين افراد در خير ديگران و حركت مشترك به سمت نيكيهاست، خواستهها و نيازهاي جامعه اولويت دارد و معيار طرح و اجراي برنامههاست و اين جز با تشكيل حكومت اسلامي نميشود. جامعه نيز همچون فرد داراي غايت و نيروهايي جسماني و روحاني، يعني قواي فعّاله و هاديه است و بنا بر اينكه چه مسيري را طي كند، ميتواند ماهيات مختلفي كسب كند و متّصف به صفاتي همچون جامعة سالم، جامعة انساني، جامعة توحيدي و يا جامعة حيواني و جامعة مريض شود. معيار سنجش اصلاح و سامان جامعه يا انحطاط و تباهي آن نيز كليت جامعه است، نه يكايك افراد.36 2. نقش حكومت در تربيت از نگاه امام خميني(ره)همان طور كه بيان شد در منظر امام خميني(ره) انسان نسخة كوچكي از عالم هستي است و هر آنچه در عالم وجود دارد، در انسان نيز به صورت بالفعل و بالقوه هست. بنابراين، در انسان هم بعد ظاهري، شهودي و مادي وجود دارد و هم بعد باطني، غيبي و معنوي.37 انسان در ابتداي تولد همچون حيواني است كه از حيات متعالي بهرهاي ندارند؛ نفوس انسان در بدو خلقت استعداد و قابليت محض، و فاقد هرگونه فعليت براي سعادت و شقاوت است؛ اما با تربيت نشئههاي معنوي و قواي ملكوتي، ميتوان خلقوخوهاي انساني و الاهي در او ايجاد كرد،38 انسان در ابتدا حيواني داراي برخي قواي مادي و طبيعي ميباشد؛ اما قابل تغيير است و نيروهاي رحماني و شيطاني نهفته در او ميتواند تا بينهايت عمل كنند. اگر در جهت صراط مستقيم تحول يابد، ميتواند نمايندة خدا و همة خوبيها باشد؛ يعني معرفت به الله پيدا كند و همة كردار و رفتار او الاهي و در راستاي رضايت خداوند باشد.39 اين همان هدف از خلقت است كه «انسان طبيعي لحمي حيواني بشري، انسان لاهوتي الاهي ربّاني روحاني شود و افق كثرت به افق وحدت متصل شود»؛40 انسان به جايي بايد برسد كه آيينة تجلي جمال و جلال خداوند شود و اين تنها قلب انسان است كه چنين ظرفيتي دارد؛41 اما اگر قواي حيواني خود ـ مثل شهوت و غضب ـ را تحت معنويات و حسنات درنياورد، پستتر از حيوان و بدترين جنبندگان خواهد شد.42 با اين حال، از نگاه امام خميني(ره) انسان فقط ميتواند در صحنة جامعه به كمالات شايستهاش برسد. بنابراين، «سير الي الله لازم نيست كه انسان گوشهاي بنشيند و بگويد من سير الي الله ميخواهم بكنم؛ خير، سير اليالله همانطوري كه سيرة انبيا و خصوصاً پيامبر اسلام(ص) و كساني كه مربوط به او بودند ... همهاش سير الي الله بود. اينطور نبود كه آن روزي كه حضرت امير مشغول قتال است سير الي الله نباشد، آن روزي كه مشغول نماز است باشد».43 از اينرو، تا زماني كه در جامعهاي همة امور اقتصادي، اجتماعي و سياسي ساماندهي نشود، نميتوان به هدف والاتر كه شكوفايي انسان است اميد داشت. در طرف مقابل، امور اقتصادي، اجتماعي و سياسي زماني به نحو احسن انجام ميشود كه افراد جامعه خودساخته و تربيتيافته باشند. از نظر ايشان، علّت همة مشكلات اجتماع و كشور، به دليل تربيت نشدن افراد است44 و به عكس اين فرهنگ صحيح و انسانساز است كه مبدأ همة خوشبختيها و بدبختيهاي يك ملّت است. به همين دليل، همانطور كه افلاطون ميانديشيد، ايشان نيز معتقد است: «مسئلة فرهنگ و آموزش و پرورش در رأس مسائل كشور است. اگر مشكلات فرهنگي و آموزشي به صورتي كه مصالح كشور اقتضا ميكند حل شود، ديگر مسائل به آساني حل ميگردد».45 با اين اوصاف، حكومت اسلامي قطعاً بايد در فرآيند مهم و حياتي فرهنگسازي و تربيت انسانها همّت ورزد. از نظر ايشان، حكومتهاي غيرتوحيدي و رژيمهاي غيراسلامي در حدود طبيعت و حدود مادي انسان عمل ميكنند. آنها فراموش كردهاند كه انسان موجودي با ظرفيتهاي معنوي و احتياجات ملكوتي است؛ رهبران غربي ميخواهند جامعه را همچون يك كارخانة صنعتي اداره كنند؛46 اما حكومت اسلامي بعد از برآوردن نيازهاي جسمي و رواني مردم ـ مثل رفاه و اقتصاد، امنيت و عدالت ـ بايد به فكر عروج و تعالي روحاني آنها باشد. «اينكه توهم ميشود كه فرق مابين رژيم اسلامي انساني با ساير رژيمها اين است كه در اين عدالت هست، اين صحيح است؛ ليكن ...يكي از فرقهايش قضية عدالت اجتماعي است. هيچيك از رژيمهاي دنيا، غير از آن رژيم توحيدي انبيا، توجهش به معنويات انسان نبوده است؛ در نظر نداشته است كه معنويات را ترقي بدهد».47 در حكومت اسلامي، همة امور، حتّي جهاد و جنگ، فقط به قصد اصلاح و تهذيب افراد انجام ميشود. از نگاه افلاطون، افراد بايد براي اعتلا و سلامت جامعه تربيت شوند و نهايت تلاشهاي آنها ذوب شدن در دولت است. از ديدگاه امام خميني(ره)، غايت تربيت هركس در اين است كه در خدا ذوب شود و همة افعال او الاهي شود، نه اينكه فداي دولت و جامعه شود؛ بلكه به عكس، انسان مؤمن نبايد براي دلخوشي و رضايت مردم كار كند و تنها متوجه خدا بايد باشد.48 با اين حال، همين از خودگذشتن و توجه به الله و پرستش او، بهترين عامل براي هماهنگي و اعتلاي جامعه نيز هست. اگر بازاري، روحاني، ورزشكار، كشاورز و هر يك از ساير اقشار جامعه، ايمان و اعتقاد مذهبي داشته باشند، ريشة بسياري از رقابتها و كينهتوزيها، دزديها و خيانتها، سستيها و وظيفهنشناسيها و ... از بين رفته، همگان در يك مسير مشترك كه اطاعت اوامر الاهي و خشنودي خداوند است، گام برميدارند.49 افزون بر اين، تقوا و اظهار نياز به درگاه خدا، موجب نزول بركات الاهي و امدادهاي غيبي و حل مشكلات از طرق غيرمعمول ميشود.50 3. ابزارهاي حكومت براي تربيتمسئلة اساسي كه اينجا خودنمايي ميكند، اين است كه منابع و ابزارهاي حكومت براي تربيت افراد چيست؟ در نزد افلاطون، اين فيلسوفشاه بود كه با فراروي از ظواهر و پي بردن به ذات و حقيقت امور، براي ديگران نسخه مينويسد. از نگاه امام، اين موضوع با دو مشكل جدي مواجه است؛ نخست اينكه هر چند معرفت و علم فضيلت است، كافي نيست و چه بسا عالمان فاسد و منحرفي كه از علمشان در جهت ضلالت جامعه و استثمار و انحراف مردم بهره ميگيرند. علم اگر براي خدا نباشد، بالاترين حجاب، و اگر براي آمال شيطاني و هواهاي نفساني باشد، هادي به سوي جهنم است. به دليل اين مسئلة مهم امام خميني(ره) بر لزوم تزكيه و تهذيب در كنار آموزش و تعليم تأكيد زيادي كردهاند؛51 مشكل دوم در تصديگري همهجانبه تربيت توسط دانشمندان اين است كه علم بشر هر چقدر باشد، اندك و ناكافي است.52 راهي كه انسان بايد طي كند، چنان پيچيده و نامتناهي است كه شناخت آن از عهده بشر بيرون است. «همانطوري كه تربيتهاي مناسب با طبيعت هست، تربيتهاي مناسب با مراتب ديگرش هم هست كه بعضي از آن را بشر ميتواند مطلع شود و بعضي يا بيشترش را بشر نميتواند مطلع شود. اطلاع را خداي تبارك و تعالي دارد و بعث انبيا براي اينست ...».53 4. راههاي تأثيرگزاري دين بر حكومتچنانچه ميبينيم، حكومت اسلامي يكي از وسايل مهم اجراي منويات دين اسلام و فرامين الاهي در حدود اجتماعي است و خود نميتواند مقصد يا متصدي تامالاختيار تربيت مردم باشد. اكنون كه مشخص شد دين اسلام مرجع اصلي تربيت مردم است و حكومت نيز فقط در اين جهت عمل ميكند، بايد راههاي تأثيرگذاري دين و آيين الاهي معين شود. به طور خلاصه، در وهلة اوّل استعانت و توسل به حضرت باريتعالي شرط راه يافتن انوار هدايت در فرد و جامعه است. انسان از همه تقديرات و سنن الاهي خبر ندارد. از اينرو، بايد از خداوند بخواهد با تصرف تكويني، او را از نظر قلبي و باطني هدايت كند. امام خميني(ره) به طور جدّ معتقد است بيداري و اهتداي مردم ايران حين و پس از انقلاب اسلامي، ناشي از تصرفات حقتعالي در قلوب مردم بوده است، و گرنه اين تحول در اعتقادات و رفتارها، از دست هيچ فرد يا حكومتي برنميآيد.54 راه ديگري كه دين در اختيار بشر قرار ميدهد و حكومت بايد در تقويت و اجراي آن بكوشد، متون ديني و شرايع الاهي است كه برنامهاي جامع از همة مسائل و عرصههاي فردي و جمعي حيات انسانها ارائه كرده است. دين كه براي همة افراد بشر آمده است، تنها در حيطة عبادت يا احكام فردي مشخص نميشود؛ بلكه در همه حوزهها ـ سياست، فرهنگ، علم، بهداشت، اخلاق، حقوق و... ـ آموزههايي بينظير دارد.55 قرآن كريم، احاديث معصومان(ع) و ادعية معتبر، متون انسانسازي هستند كه نه فقط راه را به ما نشان ميدهند، بلكه مطالعه در آنها به خودي خود آثار تربيتي بينظيري در قلب و روح انسان ميگذارد كه به هيچوجه قابل چشمپوشي يا جايگزيني نيست.56 همچنين معصومان(ع) الگوهاي عملي و تجلي خداوند در زمين هستند كه هم ميتوان حيات طيبة آنها را سرمشق قرار داد و هم از فيوضات باطني و هدايتهاي قلبي آنها استفاده كرد.57 مجالس مذهبي ـ به ويژه روضهخواني و عزاداري ـ و اجتماعات ديني ـ مثل نمازهاي جمعه و جماعت ـ از ديگر امكانات ديني براي تهذيب و اصلاح مردم و جامعه است كه ايشان بر آن تأكيد كردهاند.58 گفتني است از نظر امام خميني(ره) تنها نبايد علوم ديني و وحياني را در جامعه تبليغ و تشريح كرد؛ بلكه علوم طبيعي و عقلي نيز اهميت فراواني دارند و بدانها نياز است. با اين حال، همين علوم نيز بايد جهتگيري متعالي و الاهي داشته باشند: آني كه اسلام ميخواهد ]اينست كه[ تمام علوم، چه علوم طبيعي باشد و چه علوم غيرطبيعي باشد... تمام اينها مهار بشود به علوم الاهي و برگشت به توحيد بكند. هر علمي جنبة الوهيت درآن باشد؛ يعني انسان طبيعت را كه ميبيند خدا را در آن ببيند؛ ماده را كه ميبيند، خدا را در آن ببيند، ساير موجودات را كه مشاهده بكند، خدا را در آن ببيند ... ؛ اگر نظر به طبيعت بكند، به عنوان اينكه طبيعت يك صورتي است از الهيت، يك موجي است از عالم غيب؛ اگر نظر به انسان بكند به عنوان اين است كه يك موجودي است كه از او ميشود يك موجود الاهي درست كرد.59 لازم به ذكر است حكومت تنها ابزار اجراي برنامه تربيتي اسلام نبوده، در كنار آن ميتوان به نهادهاي مهمي چون خانواده، مدرسه و دانشگاه، مساجد و محافل مذهبي، رسانهها، محكمهها و غيره اشاره كرد كه كمابيش مستقل از حكومتاند؛ بر خلاف افلاطون كه سعي ميكند ريز و درشت رفتارها و نهادهاي مدني را زير كنترل حكومت ببرد؛ به همين منظور، وي حتي از بين بردن خانواده و جدا كردن اطفال از والدينشان را مجاز ميداند؛ در حالي كه امام خميني(ره) بر نقش بيبديل خانواده و تربيت خانوادگي، به ويژه توسط مادر تأكيد كرده و جدا كردن مادران از بچههايشان به بهانههايي چون آزاد كردن نيروي نيمي از جامعه را عاملي براي عقدهايشدن فرزندان و واماندن از تربيت صحيح انساني ميدانند.60 به طور كلي، ايشان تربيت و انسانسازي را وظيفة همگاني ميدانند؛61 اما دربارة مسئوليتهايي چون مادري، معلّمي، روحانيت، نويسندگي و مانند آن كه سروكارشان با انسان و روحيات اوست، حساسيت ويژهاي داشته، كار آنان را همچون شغل انبياء كه انسانسازي است، بسيار مهم و خطير ميدانند و قلم فضلاء را از خون شهداء مؤثرتر ميبينند؛62 حتي رسانههايي چون تلويزيون نبايد صرفاً ابزار سرگرمي باشند و وجه آموزشي و پرورشي بايد در آنها غلبه داشته باشند.63 در نهايت، اجباري در پذيرش تربيت ديني نيست و حتي انبياء(ع) مورد انكار قرار گرفتهاند؛ اما در حكومت اسلامي آثار و ابزارهاي فرهنگي مورد نظارت و بازرسي قرار ميگيرند تا به اسم آزادي، عاملي براي انحراف و اعوجاج فكري و روحي مردم نشوند.64 5. اصول حاكم بر الگوي تربيتي اسلامدر اين بخش به صورت فهرستوار به برخي از اصول حاكم بر الگوي تربيتي اسلامي كه از نظر امام بايد حكومت در نظر داشته باشد، اشاره ميكنيم؛ اصل اول اين است كه حكومت و مربيان و مبلغان بايد قبل از اقدام به اصلاح و تهذيب ديگران خودسازي كنند، وگرنه اثري ندارد.65 اصل دوم اينكه در كنار تعليم و آموزش، بلكه مقّدم بر آن، بايد تزكيه و پرورش باشد. افزون بر آنكه ذهن و جسم شاگردان و متربيان را هدف قرار ميدهيم، بايد جان و قلب آنان را نيز در نظر بگيريم و اين مستلزم رعايت دقيق اصول تربيت معنوي است؛66 اصل سوم اين است كه اصل در تبليغ و تربيت اسلامي بر مدارا و دعوت مسالمتآميز است؛ اما اگر گروهي بخواهند با فريب يا زور از اين هدف جلوگيري كنند، ميتوان براي نجات و هدايت مردم كه مهمترين هدف حكومت است، برخورد خشن و فيزيكي كرد؛67 اصل چهارم آنكه مشكلات و مصيبتها به خودي خود منظور نيست؛ اما وجود آنها در مسير تربيت و اصلاح نفس و جامعه گريزناپذير است و در صورت صبر و برخورد منطقي، ميتوان آن را به بهترين فرصت و ابزار رشد و تعالي تبديل كرد. سختيها و مشكلات از يكسو غرور انسان را ميشكند و او را متوجه و متضرّع درگاه خداوند ميسازد و از سوي ديگر، اراده، تلاش و خلاقيت او را مضاعف ميكند.68 جنگ تحميلي از جمله موارد اينچنيني است كه امام خميني(ره) آن را منشأ رحمت و بركات زيادي براي حركت رو به رشد مردم و ملت ايران ميدانستند؛69 اصل پنجم اينكه تربيت در سنين كودكي و نوجواني، بسيار آسانتر و بادوامتر است؛ از اينرو، لذا والدين و معلمان بايد در اين دوران بيشترين تلاش را انجام دهند؛70 اصل ششم آنكه در تربيت اسلامي، از يكجانبهنگري بايد احتراز كرد. پرورش برخي جوانب مثل استعدادهاي معنوي ارزشمندتر است؛ اما اين در ساية توجه و رسيدگي به جنبههاي جسمي، ذهني و رواني ميسّر است؛ تقويت جسماني و روحاني با هم خوب است و عقل سالم نتيجة جسم سالم ميباشد. در مجموع، اسلام با ماديات و شهوات مخالف نيست؛ بلكه آنها را در كنترل معنويات و جنبههاي الاهي انسان مجاز ميداند. در نهايت، ميتوان آراي تربيتي امام خميني(ره) را در اين عبارت يافت: اساس عالَم بر تربيت انسان است. انسان عصارة همه موجودات است و فشردة تمام عالم است، و انبياء آمدهاند براي اينكه اين عصارة بالقوه را بالفعل كنند و انسان يك موجودي الاهي بشود كه اين موجود الهي، تمام صفات حق تعالي در اوست و جلوهگاه نور مقدس حق تعالي است.71 ج) مقايسة ديدگاه امام خميني(ره) و افلاطون در مورد نقش دولت در تربيتچنان كه مشخص است، انديشهها و آراي افلاطون و امام خميني(ره) شباهتهاي بسياري دارند. از طرفي، شباهتها در برابر تفاوتها قرار دارند و هر جا تفاوت نباشد، شباهت است. بنابراين با توجه به هدف تحقيق كه در ابتدا آمد، و به منظور پرهيز از زيادهنويسي، به ذكر تفاوتهاي آنها بسنده ميكنيم: 1. نگاه افلاطون به هستيشناسي و شناختشناسي، چنانكه خود به صراحت اعلام ميكند، نگاهي خطي است؛72 اما نگاه امام تكاملي است. از اينرو، از نظر افلاطون هر موجودي با توجه به ظهورش در يك خط سير وجودي ميتواند در هيئت يك خيال، شيئ مادي، مفهوم ذهني يا ايدة مطلق درآيد. امام خميني(ره) موجودات هر نشئه را ناقصتر از نشئة مافوق خود ميداند؛ اما اين به معناي خيالي يا لغو بودن موجودات مراتب پايين نيست. پس در سنّت فكري اسلام كه ايشان نيز بدان تعلّق دارد، حتي در صحنة قيامت نيز حشر جسمي و روحي با هم صورت ميگيرد. 2. چنانكه ميبينيم، تفاوت معرفتشناسي اين متفكران از هستيشناسي آنها نتيجه ميشود. معرفتشناسي افلاطون نيز همچون هستيشناسياش خطي و حذفي است. از اينرو، با روند حذفي و ديالكتيك ميتوان به شناخت حقيقيتر از موجودات رسيد و با طي هر مرحله از آن نوع شناخت بينياز ميشويم. امام خميني(ره) برخلاف افلاطون شناخت علمي را در تعقّل ديالكتيك منحصر نميكند؛ بلكه ابزارها و روشهايي چون حس، كشف و شهود، احساس وجداني و پيام وحياني را نيز لازم ميداند، اما همة آنها را يكسان نميداند، بلكه هر يك ميتوانند در جايي و تا حدي معتبر باشند. در نگاه تكاملي ايشان، هر روش و ابزار شناختي در جاي خود مفيد است و فرارفتن به سطح شناخت بالاتر ـ مثل وحي ـ ما را از شناختهاي پايينتر منع نميكند. همين نگاه خطي باعث شده است افلاطون تصور كند خداوند گاهي به عالم نظر ميكند و گاه از آن روي برميگرداند؛ در حالي كه در منظر تكاملي امام(ره)، جهان هميشه مورد عنايت خداوند است.73 3. دربارة انسانشناسي نيز از آنجا كه آگاهي كامل و مطلق از نظر افلاطون ممكن، و مستلزم فراروي از ظواهر مادي است، فقط افراد خاص و تربيتشده كه با گذر از كالبد جسم به وادي مُثُل گام گذاشتهاند، راه سعادت را شناخته و خواهند پيمود. راه طي اين كمالات نيز حلشدن در جامعه به مثابه حقيقت بالاتر و اصيلتر است. البته اين آگاهي صرفاً يادآوري حقايقي ميباشد كه روح انسان درك كرده است. از نظر حضرت امام(ره) نيز انسان داراي ابعاد متعالي است كه فقط در اثر تربيت صحيح و حركت از ظواهر و ماديات به سوي معنويات شكوفا ميشود؛ اما اولاً قرار نيست همه چيز را خودش كشف كند؛ بلكه از منابع وحياني استفاده ميكند.براي نمونه، انسانشناسي فارغ از وحي، افلاطون را بدانجا ميكشاند كه بر خلاف آموزههاي ديني كه امام(ره) بدان معتقد است، از عقيدة تناسخ دفاع كند و يا حكم به وصلت برادر و خواهر بدهد؛74 ثانياً درست است كه در سير تكاملي انسان بايد ساحتهاي مختلف خود را شكوفا كند، اما هر يك از اين ساحتها در جاي خود مهماند. همانطور كه جسم واقعيت دارد، روح نيز واقعيت دارد و اين طور نيست كه جسم، پنداري بيش نباشد، هر چند روح درجهاي والاتر دارد؛ ثالثاً امكان رسيدن به اين تكامل براي همة انسانها ميسّر است و تقدير الاهي كسي را نامستعد آن قرار نداده است. نهاد انسانها در نظر امام(ره)، برخلاف آنچه افلاطون ميگويد، در ابتدا صاف و همچون ظرفي خالي است: «نفس كودك در ابتداي امر، چون صفحة كاغذ بينقش و نگاري است كه هر نقشي را به سهولت و آساني قبول كند و انسان ميتواند آن را به درستي شكل دهد»؛75 رابعاً هر چند فرد بايد در جهت خير عموم و مصالح جامعه عمل كند، در جامعه حل نميشود؛ بلكه جامعه زمينهاي براي تحقق استعدادهاي او و تحصيل كمالات است. به طور خلاصه، بررسي تطبيقي آراي اين دو انديشمند در مورد تربيت به شرح ذيل است: الف) افلاطون در قوانين اعلام ميكند: «خدا مقياس و معيار همه چيز است به معنايي خيلي بالاتر از آن كه هر انساني چنان كه گفتهاند بتواند، اميد آن را داشته باشد» و در تتئوس ميگويد ما بايد «تا جايي كه ميتوانيم شبيه خدا شويم و آن هم عبارت است از عادل شدن و درستكار شدن به كمك حكمت»؛ همچني السلام علیک یاعلی بن موسی الرضاعلیه السلام... ما را در سایت السلام علیک یاعلی بن موسی الرضاعلیه السلام دنبال می کنید برچسب : نویسنده : علی جاوید ali7950 بازدید : 316 تـربـیت صحـیح فرزندان از ضرورى تـرین وظایف والدین بـه شـمار مى آید. انجـام دادن این وظیفـه مهم، حـسـاس و ظریف بـدون تـكیه بر دیدگاه هاى صاحبنظران آگاه و مطمئن ممكن نیست. ما معتقدیم كه معصومان (علیهم السلام) در همه ابعاد هدایتى و تـربـیتـى، الگوهایى كامل و مطمئن بـه شمار می آیند و تـكیه بـر دیدگاه ها و رفتـارهاى تربیتى آنان در مسیر تحقق وظیفه خطیر تربیت فرزندان، بهترین ره توشه است. معصومان( علیهم السلام) همه نور واحد بـوده، هدف مشترك داشتند؛ ولى به اقتضاى موقعیت های گوناگون در سیره تربـیتى آنان دیدگاه ها و رفتارهاى تـربـیتـى مختلفی بـه چشم مى خورد. كنار هم نهادن مجموعه دیدگاه ها و رفتارهاى تربـیتى آنان الگویى كامل از نظام تربیتى اسلام عرضه مى كند. در میان معصومان (علیهم السلام) امام حسین (ع) از موقعیت ویژه اى برخوردار است و این موقعیت به زندگى و سیره تربـیتـى آن حضرت بـرجستـگى خاصى بـخشیده است. این مقاله بـر آنست تا نكاتى از سیره تربـیتى آن حضرت را در دو بخش ارائه كند: بخش اول برخى نكات تربیتى است كه تا پیش از حادثه كربـلا تحقق یافته و به ما رسیده است و بخش دوم نگاهى مستقل بـه حادثه عظیم كربلا و بیان نكات تربـیتى آن. ذكر این نكته مفید مى نماید كه از بـخش پـایانى عمرِ شریف حضرت - یعنى زمان وقوع حادثـه كربـلا - نكات تربیتى بیشتـرى در دستـرس داریم. سبـب این امر دو چیز مى تـواند باشد: نخست آنكه حـادثـه كربـلا بـه خـاطر بـى نظیر بـودن آن بـیش از سـایر حـوادث مورد تـوجـه سـیره نویسـان و مورخـان واقـع گردید و بنابراین اسناد بیشترى از آن در دسترس است كه مى توان از لابـلاى آن نكات تربیتـى بـیشتـرى كشف كرد؛ و دیگر آنكه در این مقطع از عمر شریف حـضرت، فرزندان و اهل بـیت او بـه طور مسـتـقیم همراهش بودند و در نتیجه زمینه بروز نكات تربـیتى بـیشترى فراهم بـوده است؛ و شاید این امر یكى از اسـرار پـافشارى امام بـر حـضور اهل بـیت در كربـلا بـوده است. از اینرو شایسته است پـژوهشگران عرصه تربیت اسلامى فرصت را غنیمت شمرده، حادثه كربلا را بـا توجهى عمیق تر از منظر تربـیت بـنگرند و نكات تربـیتى سودمندى را از آن استخراج كنند. اظهار محبت به فرزندان امرى درونى اسـت كه خـداوند آن را در دل والدین بـه ودیعت نهاده است. اما آنچه در این میان مهم مى نماید و آثار تربیتى در پى دارد ابـراز آن است. این امرى اختیارى است و والدین و مربـیان مى توانند در پـرتو آن زمینه تربـیت صحیح را فراهم آورند. چه بـسیارند والدینى كه نسبت به فرزندان خود محبـت فراوان دارند اما آن را ابراز نمى كنند در حالى كه محبـت وقتى سازنده و تـأثیر گذار خواهد بـود كه فرد مورد محبـت از آن آگاهى یابـد. امام حسین (ع) بـه عنوان الگوى تـربـیتـى مطمئن و كامل، محبـت بـه فرزندان را از نیازهاى ضرورى آنان دانسته، در قالب هاى گوناگون بـه ابـراز آن مى پـرداخـت. گاه بـا در آغوش گرفتـن و بـه سـینه چسبانیدن خردسالان، زمانى بـا بـوسیدن آنان و گاه بـا بـه زبـان آوردن كلمات شیرین و محبت آمیز. عبیدالله بن عتبه چنین مى گوید: «نزد حـسـین بـن على(ع) بـودم كه على بـن حـسـین(ع) وارد شـد. حسین(ع) (امام سجـاد(ع) را صدا زد، در آغوش گرفت و بـه سینه چسبـانید، میان دو چشمش را بـوسید و سپس فرمود: پدرم بـه فدایت باد،چقدر خوشبو و زیبایى!»
تشویق فرزندان در برابر كار خوب آنانیكى از شیوه هاى تربیتى مورد اتـفاق صاحبنظران عرصه تـعلیم و تربیت، شیوه كارآمد تشویق است. تشویق به جا و متناسب با فعالیت انجام شده، به ایجاد انگیزه در فرد منجر می شود و به تكرار و تقویت رفتار مى انجامد. چـه بـسا فرزندان از ارزش و اعتـبـار صفات مثـبـت خـود آگاهى نداشتـه باشند؛ در نتـیجه بـه شخصیت حقیقى و تـوانمندی هاى مثبـت خویش پى نمی برند و خود را در مقایسه با دیگران ناچیز بـه شمار می آورند. از این رو والدین و مربیان بـاید ویژگی هاى مثبـت فرزندان را كشف و برجسته سازند و مورد ستایش و تشویق قرار دهند. در فرهنگ اسلامى ـ كه تربیت دینى و اخلاقى فرزندان در كانون تـوجه است بـر تـشویق فرزندان هنگام بروز رفتارهاى دینى و بـرجسته كردن صفات اخلاقى و معنوى آنان بـسیار تـآكید شده است. امام سجاد(ع) فرمود: من بـه بیمارى شدیدى مبتلا شدم. پدرم بر بالینم آمد و فرمود: «چـه خـواستـه اى دارى؟ عرض كردم: دوست دارم از كسانى بـاشم كه درباره آنچه خداوند بـرایم تدبـیر كرده، نپرسم. پدرم در مقابـل این جمله به من آفرین گفت و فرمود: تو مانند ابراهیم خلیلى؛ به هنگام گرفتارى جبرئیل نزدش آمد و پرسید: از ما كمك مى خواهى؟ او در جواب فرمود: (دربـاره آنچه پـیش آمده) از خداوند سؤال نمى كنم. خداوند مرا كافى است و او بهترین وكیل است. در این حدیث ملاحظه مى شود كه امام حسـین (ع) در مقابـل پـاسـخ عارفانه و دلنشین فرزندش ـ كه بـراساس ظاهر حدیث، سن و سال چندانى هم نداشت.ـ جمله «احسنت» را بـه كار بـرد و او را بـه «ابـراهیم خـلیل» تـشـبـیه كرد.
اهمیت آموزش هاى دینى فرزندان و قدردانى از معلمان و مربـیاندر اسـلام دانش آموزى مورد اهتـمام شدید بـوده و رهبـران دینى پیروان خود را بـه آموزش و اندوختن دانش، بـه ویژه معارف دینى، تشویق كرده اند. بـراساس سخـنان معصومان(علیهم السلام)، معلمان و مربـیان، بـه خـصـوص آنان كه در تـعـلیم آموزه هاى دینى مى كوشـند، حـق بـزرگى بر جامعه دارند و باید تلاش صادقانه شان مورد قدردانى و سپاسگزارى قرار گیرد تا رغبت و انگیزه بـیشترى بـیابـند. مرحوم بـحرانى در حـلیه الابـرار از شیخ فخرالدین نجـفى ـ كه از فضلا و زهاد بـودـ چنان نقل كرده كه شخصى به نام عبدالرحمان در مدینه معلم كودكان بود و یكى از فرزندان امام حسین(ع) بـه نام «جعفر» نزدش آموزش مى دید. معلم جمله «الحمدلله رب العالمین» را بـه جعفر تـعلیم داد. هنگامى كه جـعفر این جـمله را بـراى پـدر قرائت كرد، حضرت معـلم فرزندش را فراخـواند و هزار دینار و هزار حـله... بـه او هدیه داد. وقتى حضرت به خاطر پـاداش زیاد مورد پـرسش قرار گرفت، در جواب فرمود: هدیه من بـرابـر بـا تـعلیم «الحـمدلله رب العالمین» اسـت.
احترام به انتخاب جواندر امر ازدواج جوانان به سبب كمى تجربه به استفاده از تجارب و نصایح والدین نیازمندند، امـا آنان دیگـر دوران كـودكـى و نوجـوانى را پـشـت سرگذاشته و بـه حدى از رشد رسیده اند كه خود حق انتـخاب داشتـه باشند و براى خود تصمیم بـگیرند. از این رو، شایسته است والدین در دوران كودكى و نوجوانى زمینه استقلال و قدرت تـصمیم گیرى آنها را فراهم آورند و آنان را چـنان تـربـیت كنند كه به سمت انتـخاب هاى معقول و تصمیم هایى منطقى پیش روند و مصالح واقعی شان را بـر منافع آنى و زودگذر تـرجـیح دهند. اگر فرزندان بـه این حد از رشد و استـقلال رسیدند، باید به آنان اعتماد كرد و بـه تصمیم ها و انتخاب هایشان احترام نهاد. جوان در طول زندگى بـا انتخاب هاى گوناگون رو بـه روست و یكى از مهمتـرین آنها گزینش همسـراسـت. در این مسـئله، چنانچه فرزند از قدرت انتخاب صحیح و معقول برخوردار است، بـاید به وى حق انتـخاب داد و از ازدواج هاى تـحمیلى پـرهیز كرد. حسن، فرزند امام حـسـن مجـتـبـى(ع) یكى از دخـتـران امام حـسـین(ع) را خواستگارى كرد. امام حسین(ع) به او فرمود: «فرزندم! هر كدام را بیشتر دوست دارى انتخاب كن.» فرزند امام مجتبى(ع) شرم كرد و جوابى نداد. آنگاه امام حسین(ع) فرمود: «من دختـرم فاطمه را بـرایت انتـخاب كرده ام؛ زیرا او به مادرم فاطمه دختر رسول خدا(ص) شبیه تر است.» ملاحظه مى شود با این كه فرزند امام مجتبـى(ع) بـه احترام عمو و دخترانش به طور مشخص از دختر خاصى خواستگارى نكرد و امر را بـه عمویش وانهاد؛ امام حسین(ع) به انتخاب وعلاقه فرزند برادرش اهمیت داد و از او خواست خـودش آن را كه بـیشتـر دوست دارد بـه همسرى برگزیند. تربیت عملى بـى تـردید مؤثـرتـرین عامل در تـربـیت اخـلاقى و دینى فرزندان رفتارهاى درست والدین است. پر واضح است كه زبـان رفتار از زبـان گفتـار بـسى نافذتـر است و در «عمل» آثـارى نهفتـه است كه هرگز از «گفتـار» بـرنمى آید. كودك و نوجوانى كه پـیوستـه شاهد اعمال نیك والدین است، به طور غیرمستقیم سرمشق مى گیرد و بـه انجام كارهاى نیك تشویق مى گردد. در سیره تربیتى ائمه اطهار (علیهم السلام) تربیت با رفتار و عمل، بارزترین بـُعد تربـیت است. فرزندان ائمه (عـلیهم السـلام) بـا دیدن رفتـار آنان سـرمشـق می گرفتند و عـمل مى كردند. شـعیب بـن عبـدالرحـمن خـزائى مى گوید: هنگامى كه امام حسین (ع) در كربـلا بـه شهادت رسید بـر دوشش نشانه اى وجود داشت. از امام سجاد(ع) دربـاره آن پـرسیدند، امام سجـاد(ع) بـسیار گریست و فرمود: «این، اثر بارهاى غذایى است كه پدرم بـر دوشش حمل مى كرد و به خانه هاى تهیدستان مى برد.» آرى، امام سجاد(ع) پیوسته این رفتار را از پـدرش مشاهده كرد و سرمشق گرفت و عمل كرد. بدین سبب، امام باقر(ع) فرمود: (پدرم) على بن الحسین علیه السلام شب ها كیسه نان بـر دوش حمل مى كرد و(بـه مستمندان) صدقه مى داد. ما را در سایت السلام علیک یاعلی بن موسی الرضاعلیه السلام دنبال می کنید برچسب : نویسنده : علی جاوید ali7950 بازدید : 320
ما را در سایت السلام علیک یاعلی بن موسی الرضاعلیه السلام دنبال می کنید برچسب : نویسنده : علی جاوید ali7950 بازدید : 309
مقدمه در تربیت اخلاقی، تربیت دینی از جایگاه رفیعی برخوردار است. تحقیقات انجام شده نشان میدهد که تربیت دینی توسط خانوادهها نقش اساسی در سلامت روان و سازگاری اجتماعی دارد. همچنین پژوهشها موید این مطلب است که مذهب میتواند خویشتن داری را که عنصر اساسی در تربیت است افزایش دهد و در این میان خانواده میتواند به عنوان اصلی ترین و اساسی ترین عنصر تربیت دینی تلقی شود. برای اینکه بتوان تعریفی از تربیت دینی بدست آورد نخست باید به تبیین معنای تربیت و دین پرداخت: تربیت عبارت است از : «فراهم آوردن زمینهها و عوامل به فعلیت رساندن یا شکوفا ساختن استعدادهای شخص در جهت رشد و تکامل اختیاری او به سوی هدفهای مطلوب «دین در لغت به معنای جزا، اطاعت و قهر و غلبه،عادت،خضوع و پیروی است و در اصطلاح عبارت است از «مجموعه عقاید، اخلاق،قوانین و مقرراتی که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش آنها بکار گرفته میشود.» بنابراین میتوان گفت: تربیت دینی فرایندی است دوسویه میان مربی و متربی که ضمن آن مربی با بهره گیری از مجموعه عقاید،قوانین و مقررات دینی تلاش میکند تا شرایطی فراهم آورد که متربی آزادانه در جهت رشد و شکوفایی استعدادهای خود گام برداشته، به سوی هدفهای مطلوب رهنمون گردد. هدف از تربیت دینی آن است که مربی چه در مقام معلم و چه در مقام والدین شور و شوق فطری کودک را نسبت به جلال و جمال الهی پرورش دهد و از رهگذرآن فضایل اخلاقی را به ملکات اخلاقی مبدل سازد. اهمیت تربیت اخلاقی و دینی 1- باید توجه داشته باشیم که تمام دستورهای اخلاقی و دینی زیر بنای فطری دارند، زیرا آنچه به عنوان دستور الهی در قران آمده است و یا پیامبر بزرگوار (ص) به آن اشاره کرده است همه و همه بر اساس نیازمندیهای فطری و طبیعی انسان تنظیم گردیده است نه آن که برنامههای اخلاقی و دینی به افراد تحمیل شده باشد، چنان که پزشک حاذق نسخهی طبی خود را بر اساس نیازمندیهای جسمیو روانی بیمار تنظیم مینماید. روی این اصل افرادی که به نوعی در انجام برنامههای اخلاقی و دینی تعلل و سستی مینمایند در حقیقت به سلامت جسم و روان خویش زیان و صدمه وارد میکنند. 2- در اهمیت پرورش دینی و اخلاقی کودکان همین بس که در پرتو آن، همهی نیازمندیهای فطری و طبیعی کودکان به وسیله تقویت حس اخلاقی و دینی تقویت میگردند. در نتیجه کودکان به تدریج افرادی سالم و تندرست و از نظر روحی و روانی،شاداب و با نشاط و به دور از اضطراب و تشویش بار خواهند آمد. 3- مطالعهی آیات قران این واقعیت را آشکار میسازد که کل موجودات آسمانی و زمینی به طفیل وجود انسان آفریده شده اند. آفرینش زمین و آسمان و همهی موجودات به دلیل خلیفه الله بودن انسان بوده است و پر واضح است که هدف، انسانی متعالی و رشد یافته است و باز روشن است که شایستگیهای افراد جز در پرتو تربیت اخلاقی و دینی امکان پذیر نمیشود. 4- اگر رشد و تقویت حس اخلاقی و دینی را از جامعه انسانی حذف کنیم، جامعهی انسانی به جامعهی حیوانی تبدیل شده و اصول اخلاقی و انسانی جایگاه خود را به درنده خویی خواهد داد و از ملکات اخلاقی، عواطف انسانی،بشر دوستی، تعاون و همکاری نام و نشانی بر جای نخواهد ماند. 5- انسانی که با تعالیم دینی و اخلاقی پرورش مییابد، رشد و تعالی همه جانبه خواهد داشت یعنی انسان تربیت شدهی اسلامیهمانند نور، علاوه بر این که خودش دارای روشنایی و نور است به دیگران نیز نور و روشنایی میبخشد، در حالی که در دنیای غرب، عواطف و فضائل انسانی روز به روز کم رنگ تر میگردد و از همین جهت کانون خانوادهها در حال تزلزل و از هم پاشیدگی است. تربیت دینی همچون سایر جنبههای تربیت مانند تربیت جسمانی،ذهنی،اخلاقی و...فرایندی است دو سویه که باید آموخته و فرا گرفته شود.یادگیری در تربیت دینی دارای دو بعد شناختی و رفتاری است که خانوادهها باید در هر بعد وظایف خاصی را بکار گیرند. 1- بعد شناختی: خانواده نخست باید به کودک اندیشیدن را بیاموزد و بعد آموزش را از آشنایی کودک با طبیعت آغاز کند. بدین معنا که درباره نظم و زیبایی سخن بگوید، سپس رابطه طبیعت را با خدا تبیین کند، به تدریج که کودک رشد میکند میتوان مفاهیم دینی را به او آموخت. باید به کودک آموخت که تصور خداوند در هر حالت و هر شکل باید همراه تقدیس و تکریم باشد. باید مراقب بود تا والدین و سایر اعضا ی خانواده بی جهت نام مقدس خدا را به زبان نیاورند که این کار قداست نام خدا را کم رنگ میکند و فرزندان نیز به تبعیت از خانواده، به طور مکرر و بیجهت نام خدا را به زبان میآورند. 2- بعد رفتاری مربی در خانواده چه در جایگاه پدر و مادر و چه در جایگاه خواهر و برادر باید سعی کند تا در کودک فضایل اخلاقی به ملکات اخلاقی مبدل گردد. برخی از فلاسفه معتقدند که باید فضایل اخلاقی چنان در روح آدمیرسوخ کند که حتی در خواب هم به عمل خلاف نیندیشد و این ممکن نیست مگر اینکه عادات نیک از کودکی در وی پرورش یابد.به همین جهت تربیت را فن تشکیل عادات دانسته اند.یکی از راههایی که کودک میتواند به وسیله آن دارای عاداتی نیک و رفتاری پسندیده گردد داشتن الگوی مناسب است که بهترین الگو برای کودک خانواده میباشد. غزالی میگوید : کودک امانتی است در دست پدر و مادر و دل پاک او مانندگوهری است نفیس و نقش پذیر چون موم و از همه نقشها خالی است و چون زمینی پاک است که هر تخم که در وی افکنی، بروید اگرتخم خیر افکنی در سعادت دین و دنیا شریک باشد و اگر بر خلاف این باشد، بدبخت شود و پدر و مادر در هرچه بر وی رود شریک باشند. اگرچه محیط پیرامون آدمی جامعه، فرهنگ، حکومت و به خصوص مدرسه تأثیر بسزائی در تربیت دینی، اخلاقی و رفتاری کودک دارد اما خانواده از جایگاه ویژه ای برخوردار است و فرزندان از سالهای نخستین زندگی خود از طریق الگو پذیری بهیادگیری میپردازند. عوامل موثر برتربیت دینی و اخلاقی: 1- وراثت منظور ارث بردن فرزند از صفات و ویژگیهای پدر و مادر و اجداد است که از راه نطفه انتقال مییابد. پدر متدین، بخشنده و خوش خلق، روحیهی دین داری و بخشندگی و خوش خلقی را به فرزندان خود انتقال میدهد. 2- محیط غرض از محیط مجموعهی عوامل و شرایطی است که فرد در آن رشد و نمو پیدا کرده و زندگی میکند. که این عوامل به دو دسته تقسیم میشوند یک دسته عوامل انسانی و دستهی دیگر عوامل غیر انسانی. 3- نقش دوستان کودک کودک یک موجود اجتماعی است و احتیاج به انس و الفت دارد و نیازمند بازیهای دوستانه است. یکی از نیازهای طبیعی کودک موانست و مجالست به هم سن و سال خود است و پدران و مادران نیز هرگز نمیتوانند نقش همبازی را برای فرزند ایفا کنند. کودکان بر اساس علاقهای که بهیکدیگر دارند رفتار و کردارشان در همدیگر موثر است. 4- نقش والدین در تربیت دینی و اخلاقی کودکان به طور فطری خداشناس هستند و از نظر اخلاقی همهی روحیات خوب را دارا هستند روی این اصل پدران و مادران به جای آنکه دین و اخلاق را به فرزندان خود تحمیل کنند، بکوشند امور فطری کودکان خود را بارور سازند. شیوههای آموزش اخلاقی و دینی: 1- الگوهای عملی فرزندان نیازمندند پدر و مادر خود را در محیط خانوادگی به عنوان یک الگو از نظر اخلاقی و دینی ببینند. 2- کودکان را باطعم و لذت عبادت آشنا سازیم. هر چیزی طعم و لذتی دارد گاه طعم و لذت مادی و گاه معنوی، والدین سعی میکنند که جذبه و شوق مناجات و رازو نیاز را با خدا به خوبی به کودکان انتقال دهندو کودکان را از لذات معنوی بهره مند سازند. 3- تقویت بنیهی اعتقادی در فرزندان در جلسات آموزش خانواده سوالی که زیاد مطرح است این است که کودکان اعم از دختر و پسر وقتی در آستانهی بلوغ و یا نوجوانی قرار میگیرند در انجام فرائض دینی ابراز سستی و تعلل میکنند. در خانوادههای بسیار متدین هم این مشکل وجود دارد. اعتقاد برا ین است که کودکان در سنین کودکی بر اساس حس تقلید با اصل نماز خواندن آشنا میگردند. برای اینکه الگو پذیری فرزندان از والدین در خانواده به نحواحسن صورت گیرد مهمترین عامل یکی بودن کردار و گفتار است. آنچه پدر و مادر میگویند و بدان عمل میکنند برای کودک به منزله حجت تلقی شده و از اعتبار خاصی برخوردار است. همخوانی کردار و گفتار تائیدی است بر آنچه والدین، کودک خود را به آن تر غیب میکنند عدم هماهنگی میان قول و فعل ایشان نه تنها نصایح آنان را بیاعتبار میسازد، بلکه موجب میشود تا شخصیت پدر و مادر نزد فرزند کم رنگ و بیرونق شده و در موارد دیگر نیز خود را ملزم به اطلاعت از پدر و مادر نبیند. توصیههای کلامی و به بیان دیگر پند و اندرز شیوه ای است که اگر با رعایت نکردن نکات روان شناختی همچون حفظ احترام مخاطب، پرهیز از تکرار و توضیح بیش از حد، بهره گرفتن از استدلال و توجیه منطقی انجام شود، تاثیر بسزایی خواهد داشت اما با این وجود عمل، مرتبهای بالاتر را دارا است برای مثال ما به عنوان مربی میتوانیم به کودکان بیاموزیم که چرا و چگونه باید در حفظ بهداشت محیط زندگی خود بکوشیم و چه وظایفی در این زمینه داریم. اما هرگاه بر روی زمین آشغالی دیدیم خو دمان آنرا برداریم و در سطل زباله بیندازیم تأثیر بیشتری خواهد داشت زیرا اولا او را با وظایف خود آشنا کردهایم و ثانیا متوجه خواهد شد که کار برای همه حتی مربی نه تنها وظیفه است بلکه افتخار است. مراقبتهای لازم در تربیت دینی فرزندان: 1- پاسخ درست به سوالات درک و فهم کودک نسبت به مسائل مذهبی بسیار محدود است و به همین علت او دائما در زمینههای گوناگون به سوال و پرسش میپردازد تا دامنه اطلاعات خود را وسیع تر سازد آن چه مهم است دادن پاسخ به سوالات است که باید درست و قانع کننده باشد موفقیت در این امر بسته به آن است که والدین و مربیان، خود اعتقادات و اطلاعات روشنی داشته باشند و به آنچه که میگویند مومن باشند. 2- جلوگیری از بدآموزی والدین و مربیان باید اعتقاد به خدا، مذهب و تعالیم آنرا به گونهای در کودک پدید آورند که روح مذهب در آنان به صورتی صحیح استوار گردد. هم چنین مباحث آموخته شده به صورتی باشند که کودک در حال و آینده آنها را منافی باحق و حقیقت نیابد. 3- ایجاد عادات مذهبی زندگی خود و خانواده خود را مذهبی کنید آنچنان که رفتار و گفتار، رفت و آمدها،معاشرتها،و موضعگیریها همه رنگ مذهب داشته باشند. روح خیر خواهی نسبت به همنوع را درخود زنده و متجلی سازید تا کودک از آن درس بیاموزد و در تمام آنها به طور مداوم عمل کنید تا در شما و فرزندتان به صورت عادت در آید. 4 - خستگی جسمیو ذهنی در اعمال مذهبی ظرفیت جسمانی،روانی،فکری و عاطفی کودک را در نظر بگیریم و ببینیم تا چه حد آمادگی پذیرش و عمل دارد. مثلا ازکودک هفت ساله خود انتظار نداشته باشید که او پا به پای شما در راهپیماییها شرکت کند و چون شما شعار دهد او کودک است و خسته خواهد شد. 5- هشدار منظورهشداری است به والدین و مربیان که بر اثر بی توجهی، سهل انگاری موقعیتی را برای کودکان و دانش آموزان پدید میآورند که آنان در آینده با دشواریهایی مواجه خواهند شد مثلا برخی از مربیا ن و والدین مسئله ای را به غلط به کودکان القا میکنند بدان گمان که در آینده پس از بزرگ شدن کودکان آن را اصلاح نمایند و اینان روزی به خود میآیند که کار از کار گذشته است و در امر تربیت با صدها دشواری مواجه شده اند. 6-رمز از دست دادن عقاید والدین و مربیان علاقمند به پرورش مذهبی فرزندان لازم است به موارد زیر هم توجه داشته باشندو رمز ترک عقاید و لا مذهبی فرزندشان را در این زمینهها جستوجو کنند: - عدم آگاهی و معرفت نسبت به مسائل مذهبی. - وجود تناقض در رفتار و کردار در گفتار و عمل والدین و مربیان. - اعمال روشهای خشک و بسته در آموزش مذهبی و در خواست کورکورانه و بی قید و شرط. - وجود افسانه و خرافات و موهومات و شبهات به اسم مذهب که سبب بد نام کردن مذهب میشود. - عدم ایجاد رابطه بین دین و دانش و حتی اصرار به متضاد نشان دادن این دو موضوع. - تحمیل تعالیم مذهبی بدون در نظر داشتن ظرفیت جسمی و روانی فرزند. - عدم استدلال منطقی در این باره که وجودش برای دفاع از کیان عقیدتی هر کس ضروری است. - وجود تفاوت بین آنچه از لحاظ تعالیم مطرح میشود و عمل آن در اجتماع و مسئولان مذهبی جامعه. 7- توجه به امانتداری در همه حال فراموش نکنیم که ما امانت دار خدا هستیم فرزندان امانتی هستند از طرف خدا در دست ما . ما در برابر این امانت مسئولیم و باید حساب پس دهیم. با رمصیبت دو چندان خواهد بود وقتی که ما نه برای خود فکری کرده باشیم نه برای فرزندانمان. بی اعتنایی یا سهل انگاری در انجام وظیفه عقوبت آفرین است. 8- در این راه از چه کسی مدد بگیریم؟ در تربیت فرزندان و دانش آموزان و ساختن و به عمل آوردنشان باید از نیروهایی استفاده کرد. نخست با ید از همت و عزم و ارادهی خود مدد جست که جدا به تربیت فرزند همت گماریم وبکوشیم او را بسازیم و به عمل آوریم. ثانیا از آنها که آگاه و صاحب نظرند مدد بجوئیم که آگاهیها و اطلاعات را در این زمینه در اختیار ما بگذارند. هم چنین از فرصتهایی که در اجتماع وجود دارد و از امکاناتی که دولت و دستگاههای آموزشی در اختیار ما میگذارند باید به نفع سازندگی و اصلاح فرزندمان استفاده کنیم. نتیجه گیری: بنابراین خانواده باید تلاش کند که آموختههای مذهبی کودکان با تجارب و احساسات خوشایندی شکل بگیرد. سعه صدر، ابراز احساس خرسندی و روحیه رضایتمندی،گرایش به این احساسات مذهبی را برای کودکان گوارا میسازد. مشاهده رفتار اطرافیان (به خصوص والدین) انگیزه ای قوی و غنی برای یادگیری و آموزش فرزندان است. وقتی که کودک نسبت به رفتار و نحوه حرکات و حرف زدن والدین و اطرافیان کنجکاو میشود باید توجه داشت که کنجکاوی بیهدف و بینتیجه نیست بلکه متضمن الگوگیری و مشارکت فعالانه او به صورت تجربه ای جدید در فرازهای حساس زندگی است. مهیا کردن چنین فضایی به خصوص اگر همراه با مشارکت فعال کودکان و نوجوانان و همسالان آنان باشد برایشان بسیار دلنشین و دلپذیر است و همین امر به تدریج گرایش به امور مذهبی و روحیه اجتماعی را در آنان تقویت میکند. بدیهی است هر قدر الگو محبوبتر باشد یادسپاری رفتار آسان تر میگردد. پدر و مادر و اعضای خانواده اگر توجه داشته باشند که در خانه، سفر،در میهمانی و یا در حین انجام کار و به طور کلی در هر موقعیتی به اصول و احکام دینی پایبند باشند و به آن اهمیت دهند، در تلقی و نگرش فرزندان نسبت به فرایض دینی تأثیر مضاعف خواهد داشت.آداب و عبادات مذهبی چون پاسخی به عالیترین نیازهای معنوی است اگر به طور طبیعی و با جلب رضایت قلبی ارائه شود احساس خوشایند را در آنان بر میانگیزد و متربی آن را به راحتی جذب میکند چرا که عواطف و احساسات مهمترین نقش را در تکوین، رشد و پرورش شخصیت جوان و نوجوان دارند. بدیهی است زمانی که کودکان و نوجوانان در معرض یادگیری و آموزش احکام و عبادات قرار دارند لازم است برای این موضوع زمینه سازی شود تا همراه با آموزش، احساس خوشایند در او ایجاد گردد و به این ترتیب نتیجه ای مطلوب به بار آورددر اینصورت تقویت چنین گرایش فطری نیز بسیار آسان و طبیعی خواهد بود. کسب عادتها و رفتارهای مذهبی بیش از آنکه متاثر از اندرزها و سخنان والدین باشد معلول پذیرش رفتار، عواطف و احساسات مرتبط و همراه با مهر و محبت آنان است. بجاست که خانوادهها با الهام از فرهنگ غنی اسلام و احکام و تعالیم آن به تربیت صحیح فرزندان بپردازند و این جز از طریق عمل صالح و تادب به آداب شریعت و پرهیز از عوامل غفلتزا میسر نخواهد شد. فهرست منابع و مأخذ: 1- سالاری فر، محمد رضا (1385)- نظام خانواده در اسلام - تهران - نشرهاجر. 2- فلسفی، محمد تقی - حدیث تربیت - روزنامه نگاه - اردیبهشت 87. 3- قنبر نژاد، سلمان - مراقبتهای دینی - مجله پیوند - فروردین و اردیبهشت 87 - نشر انجمن و اولیا. 4- ملکی، حسن (1384)- تعلیم و تربیت اسلامی( رویکردکلان نگر) - تهران - نشر عابد. السلام علیک یاعلی بن موسی الرضاعلیه السلام... ما را در سایت السلام علیک یاعلی بن موسی الرضاعلیه السلام دنبال می کنید برچسب : نویسنده : علی جاوید ali7950 بازدید : 312 لینک دوستان
خبرنامه |